-
آخر غربت دنیا ...
دوشنبه 3 بهمنماه سال 1384 23:39
سلام امروز بالاخره استارت جشنواره رو زدم. تا دیروز ظهر که امتحان داشتم. (البته بی کار ننشستم و به لطف شمیم جوون بعد از ظهر رفتم تئاتر ملودی شهر بارانی رو دیدم، که فوق العاده زیبا و دیدنی بود و دانیال حکیمی ترکونده بود، باور کنید حدود 75 دقیقه یه بند دیالوگ گفت و گفت و من و با اون صدای نازش دیوونه کرد. حرکات و حالات...
-
تماشای آب روان
پنجشنبه 29 دیماه سال 1384 00:49
من در روستای تازه آباد (در شرق گیلان) به دنیا آمده ام. تازه آباد کنار رود زیبایی به نام پلرود – نزدیکی های دریا – واقع شده است. کودکی من و بچه های ده در همین رودخانه گذشته است. یادم هست که تابستان ها مادرم سرم را توی همین رودخانه می شست… زمستان ها با بچه های ده قلاب به دست ردیف کنار رود می نشستیم و به چوب پنبه ی قلاب...
-
تو که شاهِ پریونی
یکشنبه 25 دیماه سال 1384 20:09
«سرمه » سرمه می کشی به چشمات، لحظه شاعرانه می شه زخمه می زنی به سازم، زخم من ترانه می شه قصه قصه از تو می گم، تو که شاهِ پریونی می تونی مثل یه رویا، منو تا عشق برسونی وقتشه که از حضورت، رگ قصه خون بگیره وقته انهدام بغضه، بذار گریمون بگیره ناامیدم نکن از عشق، من که پای تو شکستم مثل من باش مثل من که، ساده مثل کف دستم...
-
نمی خوام بهت بگم دوستت دارم آخه خیلی واسه عشق تو کمه
پنجشنبه 22 دیماه سال 1384 18:54
سلام حدود 90 دقیقه امروز زیر برف راه رفتم. (البته از سر اجبار بود.) امروز از اون روزهای ... بود. تا 5 صبح داشتم درس می خوندم، (فکر نکنین خر خونم ها – از 3 شنبه وقت داشتم اما اینقدر وقت تلف کردم که شد 4 شنبه 7 بعد از ظهر) صبح 6:30 بیدار شدم. رفتم امتحان دادم، (گند زدم) بعد رفتم سینما فلسطین بلیط جشنواره بخرم. تمام...
-
لطف خدا
یکشنبه 18 دیماه سال 1384 03:35
سن آلاهین بیر لطفی سین گوزلریمین نوری سین ...
-
دل از دریا بریدن کار ما نیست
پنجشنبه 15 دیماه سال 1384 02:10
سلام پاهام داره یخ می کنه. (از این یه مورد خیلی بدم میاد) بعضی از آلبوم ها رو آدم هر وقت گوش می ده حال می کنه انگار همیشه تازه و نو هستن ، شاید هر خواننده تو کل کارهاش فقط یکبار بتونه همچنین کاری ارائه بده و شاید هر سال کلا ۱ آلبوم به بازار بیاد که این طوری باشه ... چکاوک کجای این جنگل شب پنهون می شی خورشیدکم پشت کدوم...
-
عشق کدوم غریبه یهو به جونت افتاد
سهشنبه 13 دیماه سال 1384 23:39
سلام وبلاگ بازی هم بساطی ها ، شاید به نوعی یه جور علافی مدرن باشه. البته من رویکردم این طوری نیست ولی در کل وبلاگ ها که نگاه می کنم نویسنده می نویسه که وبلاگش خالی نمونه بعد هم هی میره این وبلاگ اون وبلاگ که به من سر بزنید و تبادل لینک کنیم و مطلبت رو خوندم خیلی جالب بود و از این کارها. بعد هم ملت می یان وبلاگ یارو رو...
-
ترانه ساز
دوشنبه 5 دیماه سال 1384 23:33
نگو دیره واسه رفتن تو هم از جنس عبوری مثل آینه روبرومی، مثل یک خاطره دوری ...
-
دریایی ها
یکشنبه 4 دیماه سال 1384 02:27
دل من یه دنیا درده دل تو یه دنیا امید تو بیا و مرهمم باش توی سرما مثل خورشید سلام 8 روز وبلاگ بود وبلاگ رو رها کرده بودم، همش تقصیر آقا صابر که کلی کار می ریزه سر من. خوب یه ذره برم کلیشه بنویسم : امروز صبح بارون اومد. بارون دوست دارم هنوز چون تو رو یادم میاره زمستان و پاییز خیلی نازند. (یاد دیالوگ مرحوم مهدی فتحی تو...
-
کله پاچه
جمعه 25 آذرماه سال 1384 01:42
یکی از صحنه هایی که تو زندگی خیلی دوست دارم اون وقتی که می رم پایین چایی بخورم. چایی می ریزم میام می شینم تو هال روی مبل 3 نفره که جلوش یه میزه، چایی رو میزارم رو میز، کنارش هم قندون و نم نم چایی داغ می خورم. اون لحظه رو که می شینم رو مبل خیلی دوست دارم ... این هفته خیلی بد بود. نه درس خوندم، نه کاری کردم. آخرش هم شد...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 آذرماه سال 1384 01:44
/* سلام – این نکته جز پست این دفعه نیست این فقط توضیحه – این پست NULL هست (البته این که می گم NULL هست غلطه) این رو گفتم که فکر نکنید سفیده یا خالی گذاشتمش - * البته می دونم تو می فهمی ، اینو برای بقیه نوشتم ، کاش لا اقل اسمتو می دونستم ... نمی دونم از کدوم ستاره می بینی منو ... */
-
کاش رفتگر های شهر پاییز ها کار نمی کردن ...
دوشنبه 14 آذرماه سال 1384 01:21
سلام خدایی این احمد خانِ بزرگ که گفتم خیلی نازه. خودش به تنهایی یه دیوان شعره. یکی از چیزهایی که شنبه برام خوند این بود: "جنبش نفس است و عشقش خواندنی" الان این موضوع واقعا صادقه و تمام عشق هایی که می بینیم "جنبش نفس" است ... این هم شعر کاملش: عشق بازان جملگی دیوانه اند عشق ها بازیچه اند عشق چیست؟ عاشق کجاست؟ معشوق...
-
حکم
پنجشنبه 10 آذرماه سال 1384 01:51
« حکم که صادر شد، باید اجرا بشه، اگه بترسی، تاخیر کنی، یا جا بزنی، حکم خودت صادر می شه ... » سلام امروز رفتیم با 2 تا از دوستان نازکتر از برگ گلم (محمدرضا جوون و احمد خان بزرگ) "حکم" رو تو اولین روز اکرانش دیدیم . کلی خوش گذشت . یه کیسه گنده پر خوراکی خریدیم و رفتیم سینما فلسطین . (به قول آقا محمد - که رفیق دانشگاه...
-
تو که دست تکون می دی ...
چهارشنبه 9 آذرماه سال 1384 02:27
روایت اول : تو که دست تکون می دی به ستاره جون می دی می شکفه گل از گل باد روایت دوم : تو که دست تکون می دی به ستاره جون می دی می شکفه گل از گل باغ این هم شعر آینه با اجرای علی لهراسبی که خودم خیلی دنبالش گشتم : (البته ناقصه و کاملش رو پیدا نکردم ) می خوام از آیینه ها دل بکنم اما دل نمی ذاره راه بیفتم دل به دریا بزنم...
-
تکراری ولی زیبا
جمعه 4 آذرماه سال 1384 00:36
سلام مردی دختر سه ساله ای داشت . روزی مرد به خانه آمد و دید که دخترش گران ترین کاغذ زرورق کتابخانه او را برای آرایش یک جعبه کودکانه هدر داده است . مرد دخترش را به خاطر اینکه کاغذ زرورق گرانبهایش را به هدر داده است تنبیه کرد و دخترک آن شب را با گریه به بستر رفت وخوابید . روز بعد مرد وقتی از خواب بیدار شد دید دخترش...