زندگی جاری ست ...

دست تو فانوس شبه، جادوئی از آغوش ماه از واژه ها طرحی بکش، با هر اشاره هر نگاه

زندگی جاری ست ...

دست تو فانوس شبه، جادوئی از آغوش ماه از واژه ها طرحی بکش، با هر اشاره هر نگاه

دو در سه

سلام

 

جمعه شب نشستم و یه پست جدید نوشتم. یه پست با سه تا اپیزود.

طولانی شد، و می تونستم هر اپیزود رو جدا منتشر کنم، اما دلم نیومد تیکه پاره اش کنم.

خوب! بفرمایید؛ دکمه ی فوروارد – خورجین گمشده – Majestic

 

 

دکمه ی فوروارد

 

افطاری های ماه رمضان برای ما (دوستان دوره دبیرستان) یه لطف دیگه ای داره. همه، هر جور شده سعی می کنن حضور داشته باشن، تا دوباره همدیگر رو ببینیم و تجدید خاطره کنیم.

 

چهارشنبه دو هفته قبل مهمان احسان و حسین بودیم. محمد حسین اومد دنبال من و با هم رفتیم و درست سر ساعت رسیدیم. خیلی جالب بود 3-4 ماشین با هم رسیدیم و تو کوچه جلو در همه وایستادن سلام علیک و احوال پرسی. بعد از 10-15 دقیقه بالاخره رفتیم تو.

بعد از شام نیم ساعت – سه ربعی دور هم بودیم و بعدش نخود نخود هر کی رود خانه خود.

 

من سوار ماشین محمد شدم. (که خونمون نزدیک همه.) اول رفتیم ته شهرک غرب علی رو انداختیم در خونه ش. بعد رفتیم آزادی تا مصطفی از اونجا بره خونه. اومدیم آریاشهر، رفیق علی رو (یکی از دوستای دانشگاه ش بود،) پیاده کردیم.

من به محمد گفتم دور بزن بریم بابا رحیم بستنی بزنیم. گفت پایه ام. رفتیم یه دور هم ستارخان رو چرخیدیم و با بستنی و آب انار برگشتیم.

 

اما حالا هدف از این همه چرخیدن و اینو بنداز اینجا اونو ببر اونجا چی بود ؟

محمد بعد از عمری موسیقی فیلم گلادیاتور گوش کردن، رفته بود "شب، سکوت، کویر" استاد شجریان رو خریده بود. ما این همه این ور اون ور رفتیم که این نوار هی بخونه جلو بره تا به ترانه ی زیبا ی "بارون" برسه.

 

بارون

 

ببار ای بارون ببار

با دلُم گریه کن خون ببار

در شبای تیره چون زلف یار

بهر لیلی چو مجنون ببار

                                    ای بارون

 

دلا خون شو، خون ببار

بر کوه و دشت و هامون ببار

به سرخی لبای سرخ یار

به یاد عاشقای این دیار

به داغ عاشقای بی مزار

                                    ای بارون

 

ببار ای ابر بهار

با دلم به هوای زلف یار

داد و بیداد از این روزگار

ماهُ دادن به شب های تار

                                    ای بارون

 

ببار ای بارون ببار

با دلُم گریه کن خون ببار

در شبای تیره چون زلف یار

بهر لیلی چو مجنون ببار

                                    ای بارون

 

شاعر علی معلم – با اجرای حضرت شجریان

ترانه ی بارون – از آلبوم شب سکوت کویر

 

 

خورجین گمشده

 

چهارشنبه هفته قبل خونه رامین برای افطار مهمان بودیم. من کارهام طول کشید و اذان گفته بود که راه افتادم.

زنگ زدم آژانس، یه پراید سبز تیره با یه راننده ی جوون اومد. راننده پسر باحالی بود. تخته گاز می رفت. تو راه نوار ابی گذاشته بود. من یا داشتم با موبایل صحبت می کردم یا داشتم تابلو خیابون ها رو می خوندم که مسیر رو درست بریم (البته خود راننده قشنگ مسیر رو می شناخت،) خلاصه این که خیلی حواسم به آهنگ نبود، فقط یه جایی یه بانوی شرقی شنیدم.

خلاصه 20 دقیقه بعد اذان رسیدم. آقای زکی زاده استاد زبان مون تو دوره ی پیش دانشگاهی مهمون مون بودند. بعد از سه سال و نیم حضور ایشون تو مراسم افطاری مون خیلی لذت بخش و شیرین بود.

 

پنجشنبه بعد از دیدن سریال "زیر زمین" نشسته بودم تو هال که یهو تو ذهنم اومد که : ... قلب این عاشق

هر چی تلاش کردم شعرش یادم بیاد، نشد. اومدم تو گوگل سرچ کردم، دیدم چند تا اومده "خورجین قلب این عاشق". به نظرم بی ربط اومد ولی رفتم یکی از نتایج رو دیدم.

 

همون شعری بود که دیروز تو ماشین شنیده بودم (البته من فقط واژه ی بانوی شرقی از اون ترانه تو ذهنم مونده بود.)

 

ببین ای بانوی شرقی ای مثل گریه صمیمی
همه هر چی دارم اینجاست، تو این خورجین قدیمی
خورجینی که حتی تو خواب، از تنم جدا نمی شه
مثل اسم و سرنوشتم دنبالم بوده همیشه

بانوی شرقی من ، ای غنی تر از شقایق
مال تو ارزونی تو ، خورجین قلب این عاشق

توی این خورجین کهنه شعر عاشقانه دارم
برای تو و به اسمت یک کتاب ترانه دارم
یه سبد گل دارم اما ، گل شرم و گل خواهش
تنی از عاطفه سیراب ، تنی تشنه ی نوازش
بانوی شرقی من ، ای غنی تر از شقایق
مال تو ارزونی تو ، خورجین قلب این عاشق

این بوی غریب راه نیست ، بوی آشنای عشقه
تپش قلب زمین نیست ، این صدا صدای عشقه
اسم تو داغی شرمه ، تو فضای سرد خورجین
خواستن تو یه ستاره ست پشت این ابرای سنگین
خورجینم اگه قدیمی ، اگه بی رنگه و پاره
برای تو اگه حتی ارزش بردن نداره
واسه من بود و نبوده ، هر چی که دارم همینه
خورجینی که قلب این عاشقترین مرد زمینه

شعر ایرج جنتی عطائی – با اجرای ابی

ترانه ی خورجین – از آلبوم شب زده

 

 

Majestic

 

امشب نشسته بودم تو اتاق الهه. الهه داشت مشخ (نیش) می نوشت و حسابی هم رو اعصاب مامان اسکی می رفت. (کپی داداششه این دختر، بی دقت به معنای تمام. – من هم تو دوران دبستان خیلی بی دقت بودم.)

همین طوری نشسته بودم که بهو یه رعد و برق زد. (البته قبل صداش ما دیدیمش.)

گذشت. من پاشدم رفتم دوش گرفتم. ساعت 12:30 نصف شب بود که رفتم حیاط لباس پهن کنم.

 

یه ماه سفید خوشگل با کلی ابرهای تپل ناز، پر بارون. دوست داشتم همین طور بشینم و نگاه کنم.

این ابرهای کوچولوی شیطون هی می دویدن جلوی ماه. می خواستن خودی نشون بدن. تمام تلاششون این بود که ماه رو پوشیده نگه دارن. اما گردش روزگار نمی ذاشت و این کوچولوها رو کنار می زد.

ابرهای گنده تر انگار می دونستن که رئیس کیه. خیلی منظم و پر ابهت کنار وایستاده بودن تا رئیس از وسطشون رد شه و از شون سان ببینه.

...

الان دو ساعته که نشستم و منتظرم ببینم که کی رئیس آسمون فرمان جنگ می ده تا جنگ سفید و سیاه راه بیوفته. شیپور جنگ زده شه و خون ابرهای سیاه ریخته شه... و دوباره فردا صبح پرچم هفت رنگ سفیدها به نشانه ی پیروزی وسط آسمون کشیده شه.

 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
احسان جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 16:29 http://sheyda.ir

اول !!! (نیش)

وبلاگ ما که این حرفا رو نداره :)

احسان جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 16:32 http://sheyda.ir

من این ترانه رو نشنیدم از شعرش خوشم اومد ... حتماْ میرم گوش میدم

زکی زاده نه زکی راده !

اسم اپیزود سوم واقعاْ برازندشه! ... با این آخری خیلی حالیدم

اول سلام

بی نظیره.

:)) خیلی جالبه من این پست رو حداقل ۳ بار با دقت خوندم و ویرایش کردم ولی باز هم یک نقطه جا انداختم.
(یک نقطه بیش فرق "رحیم" و "رجیم" نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند)

مرسی

سارا شنبه 22 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 00:41 http://adamaka.blogsky.com

سلام علی
هنوز نخوندم پستتو
ولی چه طولانیه

منم اپم

به سلامتی

بی تا و مینا سه‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:37 http://www.shaytoonayetehrooni.blogfa.com/

<<پیر ما گفت:خطا بر قلم صنع نرفت>>

<<آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد>>

حافظ

مرسی.
(خیلی متوجه ارتباط این شعر با پست ام نشدم!)

هیلا شنبه 29 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 19:48

چند بار سر زدهام نمیدانم چرا پای نظر دادن که میشوئد تنبل میشوم.راستش را بخواهید شاید منتظر خاطرات نبودم برای همین

...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد