زندگی جاری ست ...

دست تو فانوس شبه، جادوئی از آغوش ماه از واژه ها طرحی بکش، با هر اشاره هر نگاه

زندگی جاری ست ...

دست تو فانوس شبه، جادوئی از آغوش ماه از واژه ها طرحی بکش، با هر اشاره هر نگاه

لحظات آخرِ بودن با تو

سلام

 

ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم

ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب

ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار

 

- این هم روز آخر سال، یه جوری ام، دوست ندارم 84 تموم شه.

 

- امیدوارم 85 همان سال رویایی باشد که منتظرش هستیم؛ یک سال به یاد ماندنی ... – عیدتون مبارک.

 

- راستی خبرگزاری فارس تصاویر برگزیده عکاسان ایرانی در سال 1384 به انتخاب خودشان را جمع آوری کرده که با دیدنش خاطرات سال گذشته برایم مرور شد. شما هم ببینید، مجموعه ی ارزشمندیه.

 

- پیام 2-3 روز پیش sms زده بود که :

نزدیکه عیده، توی خونه تکونی دلت منو بیرون نکنی.

 

- احمد خان بزرگ برای سفره هفت سین امسالمون سمنو آورد، من همین جا ازش تشکر می کنم.

 

- راستی تو مراسم لحظه ی تحویل سال بعد، از اینکه همه دعاهاتون رو کردید، برای من هم دعا کنید.

 

- کلی مطلب داشتم برای نوشتن؛ اما تا اومدم پشت کامپیوتر همش یادم رفت.

 

- نکته : من دیروز این پست رو آماده کردم، چون فکر می کردم دیروز روز آخر سال بود.

 

- این هم آخرین شعر سال :

 

من امشب می میرم

 

یه عاشق     بی قایق    تو دریا
چشماشو     می بنده    تو رویا
من عاشق    بی قایق    تو دریا می میرم

چشمامو      می بندم    بی رویا می میرم

می رم و می میرم آسوده می شم از عشق / می رم و می میرم
جشن تولد مرگمو برای تو / زیر آب می گیرم

یه زیبا    نگاهش به موجا
یه عاشق    بی ساحل    تو دریا

پری های دریا ! من امشب می میرم
از عشق یه زیبا من امشب می میرم

 

می رم و می میرم آسوده می شم از عشق / می رم و می میرم
جشن تولد مرگمو برای تو / زیر آب می گیرم

یه عاشق ...

من عاشق    بی قایق    تو دریا
چشمامو      می بندم    بی رویا

یه زیبا نگاشو چه آروم به موجا می دوزه
یه عاشق بی ساحل    چه تنها    تو دریا    می سوزه

می رم و می میرم آسوده می شم از عشق / می رم و می میرم
جشن تولد مرگمو برای تو / زیر آب می گیرم

 

شاعر : فرید احمدی - از آلبوم 85 بنیامین بهادری

 

عادل ها

سلام

 

- امروز 7:15 بیدار شدم. (با 55 دقیقه تمدید خوابی که داشتم.)

 

- از خونه که اومدم بیرون، دیدم آسمون تیره ی تیره است، کوچه خالیه ...

- ساعت 8:00 (دقیق) سوار تاکسی شدم. پشت پل شهرک آزمایش که افتادیم تو ترافیک با خودم گفتم اگه 8:20  برسم، عادلانه است.

- 8:20 رسیدم. تو راه با خودم گفتم اگه از 100 نمره امتحان 50 بنویسم، عادلانه است و همین طور هم شد.

 

- خلاصه بعد از 150 دقیقه امتحان دادن، رفتیم که پروژه تحویل بدیم. که اوون هم من رو تا 14:30 علاف کرد.

 

- گوله اومدم خونه. ناهار کتلت بود با آش دوغ. بعد از ناهار نوبت رسید به کمک کردن به خونه تکونی.

تو 40 دقیقه شیشه های آشپز خونه مامان جوون رو پاک کردم.

 

- 17:30 بود که را عازم انقلاب شدم. کل خیابون ها پر بود از دست فروش.

- تو انقلاب از فروشگاه "آهنگ" فیلم "گیلانه" رو برای خودم آلبوم "بنیامین بهادری" رو واسه خواهرم و دی وی دی کنسرت همنوا با بم "استاد شجریان" رو برای احمد خان بزرگ خریدم. (زنگ زدم به احمد خان گفتم آقا برات خریدمش کی برات بیارم، گفت : "امروز سمنو پختیم برات میارم و همون وقت ازت می گیرم." - خلاشه اینکه قراره کلی شرمنده شیم.)

- تو کل راستای انقلاب (از میدوون تا بعد دانشگاه تهران) دنبال کتاب "چشم های نادیده" و چند تا کتاب "صادق هدایت" از انتشارات معین گشتم و هیچ کدوم و پیدا نکردم.

 

- بالاخره 18:40 بود که رسیدم تئاتر شهر. شمیم و شاهین و پیام بودن با 2 تا مهمان که من نمی شناختم.

- جایتان خالی " عادل ها" به گارگردانی "قطب الدین صادقی" رو دیدیم. خیلی عالی بود، بسیار تئاتر روان، زیبا و به غایت حرفه ای بود. یه جایی بحث رسید به تقابل عدالت و عشق که بسیار زیبا مطرح شد و کلی لذت بردم.

- امروز یعنی جمعه آخرین اجراشه.

- تشکر ویژه از شمیم جوون به خاطر این برنامه ی خوبی که ترتیب داده بود.

 

- 9:40 رسیدم خونه.

- بعد شام شبکه 1 فیلم "پیشروی بسوی منطقه صفر" را پخش کرد، که در مورد آزمایش های اتمی آمریکا بین سالهای 1949 تا 1956 بود. واقعا لذت بردم از فضای باز آمریکا که چقدر راحت اشتباه شون رو قبول کردن در موردش فیلم ساختن و نشون میدن.

 

- الان هم بعد از 50 دقیقه چک میل کردن (تو دو تا گروه که عضوم، بحث جدی راه انداختم، که بیچاره شدم :(( ) رسیدم به وبلاگ نوشتن.

 

- امروز آرووم دیدمت، بعداز 2ماه و 4 روز ... از دلم به دلت sms زدم که "عیدت مبارک".

 

دنیا دیگه مثل تو نداره

نداره نه می تونه بیاره

دلا همه بی قرار عشقن

اما عشقه که واسه تو بی قراره

 

- امروز پنجشنبه آخر سال بود. یاد پدربزرگم "حاج رضا" افتادم، ساده، بی ریا، دوست داشتنی.

 

پدرا پدربزرگا ، مادرا مادربزرگا ، مثلِ گل مثلِ بهارین
دلامون نازک و نرمه ، چشامون چشمه ی شرمه ، اشکامونو درنیارین
کاشکی می شد برای بزرگترامون قصرای طلا می ساختیم
مثِ آب چشمه ها آیینه هاشو صاف و پر جلا می ساختیم
ابر فتنه، وقتی سنگ غم می بارید ، سینه مونو سپر بلا می ساختیم
چشامون دروغ نمیگن واسه ما چراغ راهین
گرچه پشتتون خمیدس واسه ما پشت و پناهین
ماها مثل شب و روزیم شما مثل مهر و ماهین
کاشکی می شد با شما تو شهر عاشقا بمونیم
مثل اون قدیم ندیما قصه وفا بخونیم
رمز روزا رو بفهمیم
رازشبها رو بدونیم

 

- این هم خاطره ی یه روز شلوغ من.

- فکر کنم این آخرین پست مفصل امسالم باشه.

- پیشاپیش تبریک می گم : "عیدتون مبارک".

 

نکته : تو کل روز به خاطر 3 تا قرص خواب آوری که صبح اشتباهی خورده بودم، چشمهام داشت می رفت.

 

یکی از راه می رسه اونکه با عشق آشناست
برای تنهایی هام هدیه دست خداست


آن شرلی با موهای قرمز

 

ای خدای بزرگ

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

چهارشنبه سوری

سلام

 

پیش بینی من برای هفته بعدم :

از اون هفته های بی خود و بسیار شلوغ است و از همین الان امتحان پنجشنبه، بد جور داره خود نمایی می کنه و بعدش هم که جمعه اش باید کلی خونه تکونی کنم. فکر کنم سه شنبه بهتربن روز هفته ام باشه.

 

عزیزم یادت میاد سه شنبه ها

پا به پای هم می رفتیم تا کجا

 

اوه اوه، اصلا یادم نبود سه شنبه، چهارشنبه سوری هست. خدا رحم کنه. راستی اگه هنوز فیلم "چهارشنبه سوری" رو ندیدید عجله کنید. (من 2 بار دیدمش ولی خیلی دوست دارم توی چهارشنبه سوری برم این فیلم را ببینم.)

 

دیشب به جای سینما یک (که تنها برنامه خوب تلویزیون بود و متاسفانه تعطیل شد،) برای خودم فیلم گذاشته بودم : "خانه ای روی آب" شاهکاری از "بهمن فرمان آرا" که البته این بار دوم بود که می دیدم. (منتخبی از دیالوگ های زیبای این فیلم رو، بار اول که دیده بودم اینجا نوشته بودم)

دکتر سپید بخت، که به نظر من آخر کار سپید بخت شد.

این هم شعری که اول فیلم قبل تیتراژ و شروع شدن فیلم خوانده شد :

 

من غلام قمرم ، غیر قمر هیچ مگو

پیش من جز سخن شمع شکر هیچ مگو

 

سخن رنج مگو ، جز سخن گنج مگو

ور از این بی خبری رنج مبر هیچ مگو

 

دوش دیوانه شدم ، عشق مرا دید و بگفت

آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو

 

گفتم: ای عشق من از چیز دگر می ترسم

گفت: آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو

 

ای نشسته تو در این خانه پر نقش و خیال

خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو

 

امروز داشتم کتاب "پیکر فرهاد" (نوشته ی عباس معروفی) رو می خوندم، هنوز 20 صفحه اش مونده ولی تا حالا که خیلی عالی بوده. تصمیم گرفتم شنبه هفته بعد برم برای عید یه ذره کتاب بخرم. به نظر شما چی بخرم ؟

 

دست تو فانوس شبه، جادوئی از آغوش ماه

از واژه ها طرحی بکش، با هر اشاره  هر نگاه

برگ ریزان

سلام

 

یک یافته : تو دنیا هیچ کس کاری رو برای دیگری انجام نمی ده مگر اینکه خودش هم یه نفعی داشته باشه. دنیا بر اساس بده بستونه، هیچ کس جز برای خودش کاری رو انجام نمیده. (لابد الان می گید "من خیلی بد بینم" یا "دارم بچگانه به دنیا نگاه می کنم و چیزی از مرام و محبت و عشق سرم نمی شه" ...)

 

84 هم داره تموم می شه. احساس عجیبی دارم، شبیه برگ سبزی که نارنجی شده و می دونه که خزون دو - سه روز بیشتر امونش نمی ده و وقت رفتن. (من عاشق پاییز ام، چون نگاه تو رو برام معنی می کنه، تویی که هیچ وقت نتونستم حتی بهت بگم "سلام" )

 

یه عمری بد آوردی و از چشم دنیا دیدی ...

 

یه sms که حامد جوون امروز برام زد :

به سلامتی دیوار! چون که هر مرد و نامردی بهش تکیه می کنه!

به سلامتی کلاغ ! نه برای سیاهیش، برای یه رنگیش.

به سلامتی کرم خاکی ! نه برای کرم بودنش، برای خاکی بودنش!

به سلامتی گاو ! چون نگفت "من" ، گفت ما !

و به سلامتی ما که دوست داشتن یادمون نرفته ...

(و به سلامتی حامد جون! نه برای این که این sms رو برای من فرستاد، برای معرفتش!)

 

آقای مجید اخشابی یه آلبوم خیلی ناز داده بیرون : "پریزاد"

تو این آلبوم خانم "مونا برزوئی" سه تا ترانه دارند که از قضا هر سه بسیار عالی اجرا شدند و شعر آنها هم بسیار زیبا ست.

یکی از اون ها پریزاده :

 

پریزاد .......( براساس ملودی نوشته شد)


ولوله ی ساز ، با تو شد آغاز
محوِ عبورِ قافله ی ناز
هلهله ی ماه ! چاره ی دلخواه !
پرنکش از من ! سلسله ی آه !


پریزادی و من دلتنگ تو
نشسته به سازم آهنگ تو
تو آشوب شهر خاموش من
گرفت عطر مویت آغوش من


تو که هم بغض شباویزی و هم رقصِ هما
چنگِ باران به سرانگشتِ تو آید به صدا!
پس چرا من نشنیدم زلبت جز نتِ لا !؟


تو که آتیشِ ترنجی و شرارِ گلِ ناز
پرنیانِ نفست شعله ی خاکسترِ راز
عشقِ سوزانِ خلیلم ، تو گلستانٍ نیاز

تو ملاحت مژه ای ! غرقِ تماشای تو ام
رو بگیری ! بزنی ! یا بکشی پای تو ام
داده بر باد فنا آن قد و بالای تو ام (حذف)

لحنِ موسیقی من جذبه ی افسانه ی تو
زلفِ تو برکه ی شب ، زورقِ من شانه ی تو
روی تو روی پری معبدِ من خانه ی تو

بودای پائیز ! از خلسه برخیز!
از کوچه باغم ، عطرِ تو لبریز
خیال زارم ، سوز سه تارم !
لبخند و اشکم ! حالِ بهارم!

پریزادی و من دلتنگ تو
نشسته به سازم آهنگ تو
تو آشوب شهرِ خاموشِ من
گرفت عطر مویت آغوش من

 

به امید یه هوای تازه تر

سلام

 

این روزها ی بد هم می گذرد ...

آیا روزی خواهد آمد که روز من باشد؟

 

فریدون حسن پور: من همیشه دیر به آرزوهایم رسیدم. مثلاً یک وقتی می خواستم دوچرخه داشته باشم، ولی دوازده سال بعد توانستم دوچرخه بخرم، یا همین فیلمی که در جشنواره دارم، ده سال پیش می خواستم بسازم. آرزو می کنم همه به موقع به آرزوهای شان برسند؛ قبل از آن که دیر شود.

 

رویا نونهالی: آرزو می کنم هیچ آدمی روی دست آرزویش نماند و آرزو ها روی دست آدم نمانند. آرزو یک جورهایی مثل دعا و زمزمه است. آدم حس می کند اگر به بقیه بگوید، خرابش کرده، پس بهتر است آرزوی مان را هم زمزمه کنیم؛ مثل دعا، مثل ذکر. آرزوی من این است که... (زمزمه می کند.)

 

تو غذای روح ما کافور ریختن و همه چیز رنگ و بوی خودش رو از دست داده. (بوی کافور، عطر یاس)

 

یک شب بارونی بسه،برای از نو تر شدن
یک گل شمعدونی بسه برای عاشق تر شدن

 

(در حین آماده کردن این پست یه اتفاق قشنگ برام افتاد، از اون عاشقونه ها ...)

یه رازی هست میون ما، بین من و تو و خدا

سلام

 

1. سلام به دلتنگی های من، سلام به حرفهایی که هیچ وقت گفته نخواهد شد، سلام به آرزوهایی که هیچ وقت برآورده نخواهد شد...

 

2. امروز حال هیچ کس و ندارم حتی حال تو رو. خیلی وقته ندیدمت دلم برات تنگ شده، کجایی؟

 

3. کاش سیگاری بودم، اونقدر سیگار می کشیدم تا اعصابم آروم تر شه و حالم جا بیاد.

 

4. (اینجاش رو خیلی دوست دارم:)

قصه قصه از تو می گم       تو که شاه پریونی

می تونی مثل یه رویا        منو تا عشق برسونی

... ساده مثل کف دستم

 

5. دلم تنگ شده برای روزهای خوش سال های قبل تر، انگار آدم هر چی بزرگتر می شه دنیا تیره تر می شه و زندگی سخت تر.

 

6. من دارم زنده بودن رو تحمل می کنم.

 

7. ارتباط حداقلی؛ همه غریبه اند، فقط خودتی.

 

(بسه؛ حال ندارم بیشتر از 7 تا بنویسم.)