زندگی جاری ست ...

دست تو فانوس شبه، جادوئی از آغوش ماه از واژه ها طرحی بکش، با هر اشاره هر نگاه

زندگی جاری ست ...

دست تو فانوس شبه، جادوئی از آغوش ماه از واژه ها طرحی بکش، با هر اشاره هر نگاه

تماشای آب روان

 

من در روستای تازه آباد (در شرق گیلان) به دنیا آمده ام. تازه آباد کنار رود زیبایی به نام پلرود – نزدیکی های دریا – واقع شده است. کودکی من و بچه های ده در همین رودخانه گذشته است. یادم هست که تابستان ها مادرم سرم را توی همین رودخانه می شست… زمستان ها با بچه های ده قلاب به دست ردیف کنار رود می نشستیم و به چوب پنبه ی قلاب چشم می دوختیم تا ماهی به آن نوک بزند. عید که می شد سیزده به در تمام مردم آبادی کنار چمن زار پلرود سفره می انداختند. آتش به پا می شد و بوی کباب همه جا را می گرفت.بچه ها هم تا آخرین نفس می خورند و بازی می کردند. بهار که می شد پلرود می شد گاو شیرده ی تازه آباد و با آبش تمام شالیزارهای ده ما را سیراب می کرد… در یک کلام پلرود برای من یعنی کودکی، پدر، مادر و خاطره های تلخ و شیرین…

وقتی همه خواب بودند را در دیلمان ساختیم؛ ارتفاعات سه هزار متری بخش مرکزی گیلان. هر روز از رودی عبور می کردیم تا به لوکیشن برسیم. روزی پیرمردی از من پرسید می دانی اسم این رود چیست؟... طبعا نمی دانستم. گفت: این سرچشمه ی همان پلرود است که از شرق گیلان به دریا می ریزد… برای لحظه ای گیج شدم. حال غریبی پیدا کردم. رفتم کنار رود نشستم و به آب روان چشم دوختم؛ آبی که حالا دیگر می دانستم که از کوهها و دشت ها می گذرد، نصف گیلان را دور می زند و از کنار خانه مان می رود. 44 سال مثل پنجره های قطار تندتند از جلوی چشمانم گذشتند. بدون تعارف بغضم گرفت و اشکم بر آب پلرود چکید. می دانستم که آب از کنار مزار مادرم می گذرد. دست در آب زلال پلرود کردم و گفتم: سلام مرا به مادرم برسان…

وقتی همه خواب بودند را برای مادرم ساختم. البته نه فقط برای مادر خودم بلکه برای همه ی مادر های دنیا. از همه ی کسانی که در ساخت این فیلم کمکم کردند سپاسگزارم. مخصوصا سرکار خانم طائرپور که باعث پشت گرمی ام بودند و همسرم که نه، بهتر است بگویم دوست عزیزم خانم فاطمه صادقی. 

 

یادداشت فریدون حسن پور کارگردان فیلم " وقتی همه خواب بودند " ، درباره ی فیلمش

مجله ی "فیلم" شماره ی 343 ویژه بیست و چهارمین جشنواره ی فیلم فجر

 

نظرات 4 + ارسال نظر
تنهاترین عاشق تنها پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1384 ساعت 01:18 http://hazrat-eshgh.blogsky.com

سلام خوبی؟؟؟
خیلی خوبه ...عالیه
به ما هم سر بزن البته با نظر
خوشحال میشم
راستی من روز جمعه بعد از ۱ماه دوری و انتظار آپ دیت می کنم خوشحال تر میشم بهم سر بزنی.....
منتظرم
فعلا

سکوت را می شکنم با صدای قلم سکوت سنگین چند ماهه را اما باز هم ساکتم و زبانم قاصر است می نویسم تا آرامش یابم که اگر صد بار بگویم آرام نخواهم شد
می نویسم برای دلم..برای کسی که بفهمد و وقتی می خواند صدای فریاد را از بین حرف حرف کلماتم بشنود...
می نویسم برای کسی که با چشم دل ببیند ...
وبرای کسی که با گوش جان بشنود ..
.می نویسم برای اهل دل و قلم هر چند که خود قطره ای از دریای احساسم ...می نویس تا پاسخ اشک هایم را داده باشم ...
قلم را بر کاغذ می لغزانم تا به نوای دلم جوابی بدهم و....؟؟؟!!!!امیدوارم که بهتون خوش بگذره

-می نویسم برای دلم
من فکر می کنم این آیتمی که گفتی از همه مهمتره

... میام پیشت

نگاهی می کنی ما را مگر عاشق ندیدی
یا شاید دیدی و رسواترین عاشق ندیدی

مصطفی پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1384 ساعت 01:49 http://mostafa-sh.blogsky.com

سلام
خوبی آره این جو را ست

آقایی

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1384 ساعت 02:18 http://itsmine.blogsky.com

انتخاب زیبایی بود.من فریدون حسن پور رو نمیشناسم اما سعی می کنم این فیلم رو ببینم...ممنون!

پست بعدی رو بخونید.

حسن جمعه 1 دی‌ماه سال 1385 ساعت 17:34 http://khaneyedust.persianblog.com

سلام. من حسن هستم از روستای شیرمحله نزدیک پلرود و تازه‌آباد. در تهران ساکنم. بیشتر از خودت بگو... منتظرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد