«سرمه »
سرمه می کشی به چشمات، لحظه شاعرانه می شه
زخمه می زنی به سازم، زخم من ترانه می شه
قصه قصه از تو می گم، تو که شاهِ پریونی
می تونی مثل یه رویا، منو تا عشق برسونی
وقتشه که از حضورت، رگ قصه خون بگیره
وقته انهدام بغضه، بذار گریمون بگیره
ناامیدم نکن از عشق، من که پای تو شکستم
مثل من باش مثل من که، ساده مثل کف دستم
مثل من باش، مثل آینه، به همین ترانه خو کن
شب شکن باش، مثل مهتاب، شب به شب ستاره رو کن
شاعر : داریوش شهریاری
همین شعر وصف حال امروز من بود. چیز دیگری لازم نیست بنویسم.
... لحظه شاعرانه میشه.
... بذار گریمون بگیره.
... مثل مهتاب.
ساده مثل کف دستم، ساده مثل کف دستم ...
سلام .
موفق باشی . به منم سر بزن خوشحال میشم
تشکر از لطفت.
دریاست، آسمان ...