زندگی جاری ست ...

دست تو فانوس شبه، جادوئی از آغوش ماه از واژه ها طرحی بکش، با هر اشاره هر نگاه

زندگی جاری ست ...

دست تو فانوس شبه، جادوئی از آغوش ماه از واژه ها طرحی بکش، با هر اشاره هر نگاه

عشق کدوم غریبه یهو به جونت افتاد

 

سلام

 

وبلاگ بازی هم بساطی ها ، شاید به نوعی یه جور علافی مدرن باشه. البته من رویکردم این طوری نیست ولی در کل وبلاگ ها که نگاه می کنم نویسنده می نویسه که وبلاگش خالی نمونه بعد هم هی میره این وبلاگ اون وبلاگ که به من سر بزنید و تبادل لینک کنیم و مطلبت رو خوندم خیلی جالب بود و از این کارها. بعد هم ملت می یان وبلاگ یارو رو می بینن و بدون این که هیچ مقدمه ای میرن بخش نظرات همین هایی که که بالا گفتم رو برای طرف می نویسن. بیشتر شبیه خاله بازی شده ... تو عالم وبلاگ هیچ خواننده ای وجود نداره اونهایی هم که نظر می دن فقط برای تبلیغ وبلاگشونه.

... این قصه سر دراز دارد. من اگر بخواهم در مورد وبلاگ و وبلاگ بازی و وبلاگ گردی و وبلاگ نویسان و فلسفه وبلاگ و ... بنویسم همین طوری باید تا صبح تایپ کنم.

جمعه پدر و مادرم رفتن مکه ، حج تمتع. مادر بزرگ و پدر بزرگم اومدن خونه ما که مواظب ما باشن. پدر بزرگم فقط می خوابه. مادر بزرگم هم که هی ما رو لوس تر می کنه.

دیروز از 8 شب تا 6.5 صبح داشتم رو یه پروژه کار می کردم ، سرویس شدم. تقریبا کامل بود ولی از یه جاهاییش ایراد داشت ،(البته خیلی روش کار کردم و آیتم هایی که من تو طراحی رعایت کرده بود طوفان بود.) صبح که رفتم تحویل بدم ، دیدم بچه ها می گن طرف خیلی سخت تحویل می گیره ... تیکه تیکه شروع کرد تحویل گرفتن پروژه، من همین طور کامل توضیح دادم و سوال ها رو جواب دادم تا رسیدیم به اون اواخر پروژه که من نرسیده بودم خوب تمومش کنم که یهو وسط کار کامپیوترهنگ کرد و دیگه به اعتبار بخش های اولیه تحویل گیرنده به من نمره کامل داد.

وای بازی منچستر و آرسنال داره شروع می شه ...

 

پر کشیدی پر کشیدی برای همیشه رفتی
حرف آخرم بجا موند وقتی پشت شیشه رفتی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد