زندگی جاری ست ...

دست تو فانوس شبه، جادوئی از آغوش ماه از واژه ها طرحی بکش، با هر اشاره هر نگاه

زندگی جاری ست ...

دست تو فانوس شبه، جادوئی از آغوش ماه از واژه ها طرحی بکش، با هر اشاره هر نگاه

برگ ریزان

سلام

 

یک یافته : تو دنیا هیچ کس کاری رو برای دیگری انجام نمی ده مگر اینکه خودش هم یه نفعی داشته باشه. دنیا بر اساس بده بستونه، هیچ کس جز برای خودش کاری رو انجام نمیده. (لابد الان می گید "من خیلی بد بینم" یا "دارم بچگانه به دنیا نگاه می کنم و چیزی از مرام و محبت و عشق سرم نمی شه" ...)

 

84 هم داره تموم می شه. احساس عجیبی دارم، شبیه برگ سبزی که نارنجی شده و می دونه که خزون دو - سه روز بیشتر امونش نمی ده و وقت رفتن. (من عاشق پاییز ام، چون نگاه تو رو برام معنی می کنه، تویی که هیچ وقت نتونستم حتی بهت بگم "سلام" )

 

یه عمری بد آوردی و از چشم دنیا دیدی ...

 

یه sms که حامد جوون امروز برام زد :

به سلامتی دیوار! چون که هر مرد و نامردی بهش تکیه می کنه!

به سلامتی کلاغ ! نه برای سیاهیش، برای یه رنگیش.

به سلامتی کرم خاکی ! نه برای کرم بودنش، برای خاکی بودنش!

به سلامتی گاو ! چون نگفت "من" ، گفت ما !

و به سلامتی ما که دوست داشتن یادمون نرفته ...

(و به سلامتی حامد جون! نه برای این که این sms رو برای من فرستاد، برای معرفتش!)

 

آقای مجید اخشابی یه آلبوم خیلی ناز داده بیرون : "پریزاد"

تو این آلبوم خانم "مونا برزوئی" سه تا ترانه دارند که از قضا هر سه بسیار عالی اجرا شدند و شعر آنها هم بسیار زیبا ست.

یکی از اون ها پریزاده :

 

پریزاد .......( براساس ملودی نوشته شد)


ولوله ی ساز ، با تو شد آغاز
محوِ عبورِ قافله ی ناز
هلهله ی ماه ! چاره ی دلخواه !
پرنکش از من ! سلسله ی آه !


پریزادی و من دلتنگ تو
نشسته به سازم آهنگ تو
تو آشوب شهر خاموش من
گرفت عطر مویت آغوش من


تو که هم بغض شباویزی و هم رقصِ هما
چنگِ باران به سرانگشتِ تو آید به صدا!
پس چرا من نشنیدم زلبت جز نتِ لا !؟


تو که آتیشِ ترنجی و شرارِ گلِ ناز
پرنیانِ نفست شعله ی خاکسترِ راز
عشقِ سوزانِ خلیلم ، تو گلستانٍ نیاز

تو ملاحت مژه ای ! غرقِ تماشای تو ام
رو بگیری ! بزنی ! یا بکشی پای تو ام
داده بر باد فنا آن قد و بالای تو ام (حذف)

لحنِ موسیقی من جذبه ی افسانه ی تو
زلفِ تو برکه ی شب ، زورقِ من شانه ی تو
روی تو روی پری معبدِ من خانه ی تو

بودای پائیز ! از خلسه برخیز!
از کوچه باغم ، عطرِ تو لبریز
خیال زارم ، سوز سه تارم !
لبخند و اشکم ! حالِ بهارم!

پریزادی و من دلتنگ تو
نشسته به سازم آهنگ تو
تو آشوب شهرِ خاموشِ من
گرفت عطر مویت آغوش من

 

به امید یه هوای تازه تر

سلام

 

این روزها ی بد هم می گذرد ...

آیا روزی خواهد آمد که روز من باشد؟

 

فریدون حسن پور: من همیشه دیر به آرزوهایم رسیدم. مثلاً یک وقتی می خواستم دوچرخه داشته باشم، ولی دوازده سال بعد توانستم دوچرخه بخرم، یا همین فیلمی که در جشنواره دارم، ده سال پیش می خواستم بسازم. آرزو می کنم همه به موقع به آرزوهای شان برسند؛ قبل از آن که دیر شود.

 

رویا نونهالی: آرزو می کنم هیچ آدمی روی دست آرزویش نماند و آرزو ها روی دست آدم نمانند. آرزو یک جورهایی مثل دعا و زمزمه است. آدم حس می کند اگر به بقیه بگوید، خرابش کرده، پس بهتر است آرزوی مان را هم زمزمه کنیم؛ مثل دعا، مثل ذکر. آرزوی من این است که... (زمزمه می کند.)

 

تو غذای روح ما کافور ریختن و همه چیز رنگ و بوی خودش رو از دست داده. (بوی کافور، عطر یاس)

 

یک شب بارونی بسه،برای از نو تر شدن
یک گل شمعدونی بسه برای عاشق تر شدن

 

(در حین آماده کردن این پست یه اتفاق قشنگ برام افتاد، از اون عاشقونه ها ...)

یه رازی هست میون ما، بین من و تو و خدا

سلام

 

1. سلام به دلتنگی های من، سلام به حرفهایی که هیچ وقت گفته نخواهد شد، سلام به آرزوهایی که هیچ وقت برآورده نخواهد شد...

 

2. امروز حال هیچ کس و ندارم حتی حال تو رو. خیلی وقته ندیدمت دلم برات تنگ شده، کجایی؟

 

3. کاش سیگاری بودم، اونقدر سیگار می کشیدم تا اعصابم آروم تر شه و حالم جا بیاد.

 

4. (اینجاش رو خیلی دوست دارم:)

قصه قصه از تو می گم       تو که شاه پریونی

می تونی مثل یه رویا        منو تا عشق برسونی

... ساده مثل کف دستم

 

5. دلم تنگ شده برای روزهای خوش سال های قبل تر، انگار آدم هر چی بزرگتر می شه دنیا تیره تر می شه و زندگی سخت تر.

 

6. من دارم زنده بودن رو تحمل می کنم.

 

7. ارتباط حداقلی؛ همه غریبه اند، فقط خودتی.

 

(بسه؛ حال ندارم بیشتر از 7 تا بنویسم.)

 

شیوه نی به فر

سلام

 

من حدود 10 روز که پست درست و حسابی ندادم.

 

راستش دل و دماغ برای نوشتن بلاگ برام نمونده بود. پنجشنبه 20 بهمن ساعت 1 شب وقتی داشتم با کامپیوتر کار می کردم یواش یواش احساس کردم دارم مریض می شم. گلوم داشت درد می گرفت، پاهام داشت یخ می زد، سرم داشت از درد می ترکید. خلاصه کارم تا 3-3.5 طول کشید. بعد که رفتم تو رختخواب 1 ساعت از تب سوختم و نتونستم بخوابم و از صبح روز بعدش افتادم تو رختخواب و هنوز هم دارم روزی نزدیک 20 تا قرص می خورم و الان هم سرم کلی درد فن کوول. شب اول کلی به من خوش گذشت ... اولین بار بود که آروم آروم مریض شدم و خودم فهمیدم و احساس کردم که دارم مریض می شم.(البته هنوز احساس خوب شدن بهم دست نداده.)

 

اما بگم از پروژه کامپایلر، که شانس آوردم و استاد یه هفته زمانش رو تمدید کرد وگر نه 6 نمره پر شده بود، سه شنبه (پس فردا) باید تحویلش بدیم.

 

چند روز پیش هم تو رختخواب، آلبوم "خواب بارون" و "تاک" سیاوش قمیشی رو گوش دادم. فوق العاده بود، زندگی می کنم با سیاوش قمیشی.

وقتی دستام خالی باشه      وقتی باشم عاشق تو

غیر دل چیزی ندارم              که بدونم لایق تو   

...

 

اما چیزی که من و دوباره انداخت رو دور نوشتن فیلمی بود که پنجشنبه دیدم: "مرثیه ی برف"

یاور ترکونده بود خیلی خیلی زیبا بود، با این که کل فیلم کردی بود و نه زیر نویس داشت نه هیچ چی (منم که جز فارسی و ترکی هیچ چی نوفهمم- شاید تو کل فیلم 5 درصد دیالوگ ها رو فهمیدم) ولی من خودم خیلی ارتباط بر قرار کردم و لذت بردم. (به قول مسعود کیمیایی آرزو می کنم سینما از ابتذال دور شود. دلم برای "مرثیه ی برف" سوخت : پنج شنبه شب ساعت 7 شب تو کل سالن 10 نفر بودیم اونم تو سینما فلسطین، البته در عوض سالن شماره 1 فلسطین پر بود از کسانی که برای دیدن فیلم چپ دست اومده بودند.)  

 

چهارشنبه "چهارشنبه سوری" اصغر فرهادی هم اکرانش شروع شده که فیلم بسیار عالیه و روایت جامعه امروز ماست و من خودم تو جشنواره خیلی پسندیدمش، با این که اولش فکر نمی کردم خیلی خوشم بیاد ولی واقعا عالی بود.

 

این بلاگ من هم شده بلاگ سینمایی ها ...

 

اون روزا که تنها بودی       گمشده ی دریا بودی

قایق تو شکسته بود         تنت نحیف و خسته بود

همه غلطی می چرخند، الّا یکی

سلام

 

 

همه غلطی می چرخند، الّا یکی: همان فلشی که در جهت مخالف دیگران است – حسین – و تنها اوست که به دعوت شهادت، طواف را ترک می کند.

 

طرح پیشنهادی برادر شهید برای روی جلد

کتاب حج – دکتر علی شریعتی

علی اکبر گل باغ زهرا ...

سلام

عرض تسلیت دارم و التماس دعا.

 

این مطلب رو از وبلاگ قبلی که سال قبل داشتم نقل می کنم:

 

"آقا امروز داشتم یکی از سی دی های آقای هلالی رو می دیدم. و اما آنچه دیدم:

یه سری آدم که بالا پایین می پرن و با مداحی (البته به هر چی شبیه جز مداحی) سینه می زنن. البته مداح هم صداش رو کلفت کرده و گلوش رو جر می ده و روی نت هایی که از ترانه سازان دزدیده یه چیزهایی از کربلا میگه و تمام آهنگ ها هم حوسین حوسین جز رکن اصلیه و اول سی دی هم نوشته که به دلیل فقر فرهنگی موجود در جامعه تکثیر این سی دی بلا مانع است.

 

http://www.sharemation.com/gerye/Helali.wma

 

آقا همه چی لیاقت می خواد و عزاداری هم سعادت می خواد."