زندگی جاری ست ...

دست تو فانوس شبه، جادوئی از آغوش ماه از واژه ها طرحی بکش، با هر اشاره هر نگاه

زندگی جاری ست ...

دست تو فانوس شبه، جادوئی از آغوش ماه از واژه ها طرحی بکش، با هر اشاره هر نگاه

نمی خوام بهت بگم دوستت دارم آخه خیلی واسه عشق تو کمه

 

سلام

 

حدود 90 دقیقه امروز زیر برف راه رفتم. (البته از سر اجبار بود.)

 

امروز از اون روزهای ... بود. تا 5 صبح داشتم درس می خوندم، (فکر نکنین خر خونم ها – از 3 شنبه وقت داشتم اما اینقدر وقت تلف کردم که شد 4 شنبه 7 بعد از ظهر) صبح 6:30 بیدار شدم. رفتم امتحان دادم، (گند زدم) بعد رفتم سینما فلسطین بلیط جشنواره بخرم.

 

تمام سینماهای خوب (فرهنگ و فلسطین و استقلال) که پر شده بود و با توجه به برنامه ها بهترین وقت برای من سانس 5 سینما استقلال بود که اون هم پر شده بود، هر چی هم به مدیر اون بخش گفتم قبول نکرد و گفت نمی شه. بعد از 2 زیر برف صف وایستادن خلاصه دست خالی برگشتم.

 

جشنواره فجر جشنواره با کلاسیه ولی با این همه پیش فروش بلیط ها افتضاح بود. جالبه بدونید که باید سری کامل 12 روز جشنواره رو برای سانس و سینمایی که انتخاب کردی بخری. تازه این طوری که معلوم نیست هر روزی چه فیلمی از گروهی که بلیطش رو خریدید قرار اکران بشه. خلاصه کلام من از خیر پیش خرید گذشتم.

فیلم ها یی که خوشم اومد انتخاب کردم تا برم روز اکران شون بلیط بخرم. (اونجا هم برای هر فیلم شیرین 3 ساعت برای خرید بلیط الاف می شم) 

فیلم هایی که من انتخاب کردم :

  1. باغ فردوس پنج بعد از ظهر
  2. به آهستگی
  3. به نام پدر
  4. تقاطع
  5. خانه ی روشن
  6. زمستان است
  7. شاعر زباله ها
  8. عصر جمعه
  9. کارگران مشغول کارند
  10. وقتی همه خواب بودند

 

البته با توجه به این که من تا 2 بهمن امتحان دارم، و پدر و مادرم 10 بهمن از مکه میان و ... من فقط 7 روز می تونم برم سینما.

 

الان اونقدر خسته ام که دیگه ذهنم کار نمی کنه !

 

نمی خوام بهت بگم دوستت دارم    خیلی اون ور تر از احساس منه

لحظه ای که تو دیگه منو نخواهی    خیالم جمع که وقت مردنه

 

لطف خدا

 

سن آلاهین بیر لطفی سین

گوزلریمین نوری سین ...

 

دل از دریا بریدن کار ما نیست

 

سلام

 

پاهام داره یخ می کنه. (از این یه مورد خیلی بدم میاد)

 

بعضی از آلبوم ها رو آدم هر وقت گوش می ده حال می کنه انگار همیشه تازه و نو هستن، شاید هر خواننده تو کل کارهاش فقط یکبار بتونه همچنین کاری ارائه بده و شاید هر سال کلا ۱ آلبوم به بازار بیاد که این طوری باشه ...

 

چکاوک

 

کجای این جنگل شب        پنهون می شی خورشیدکم
پشت کدوم سد سکوت
     پر می کشی چکاوکم

چرا به من شک می کنی
  من که منم برای تو
لبریزم از عشق تو و
          سرشارم از هوای تو

دست کدوم غزل بدم
         نبض دل عاشقمو
پشت کدوم بهانه باز
         پنهون کنم هق هقمو

گریه نمی کنم نرو             آه نمی کشم بشین
حرف نمی زنم بمون
         بغض نمی کنم ببین

سفر نکن خورشیدکم
       ترک نکن منو نرو
نبودنت مرگه منه
            راهییه این سفر نشو
نزار که عشق من وتو
        اینجا به اخر برسه
بری تو و مرگ منم
                        رفتن تو سر برسه

گریه نمی کنم نرو             آه نمی کشم بشین
حرف نمی زنم بمون         بغض نمی کنم ببین

نوازشم کن و ببین
            عشق می ریزه از صدام
صدام کن و ببین که باز
      غنچه می دن ترانه هام
اگر چه من به چشم تو
      کمم قدیمی ام گمم
آتشفشان عشقمو
          دریای پر تلاطمم

گریه نمی کنم نرو             آه نمی کشم بشین
حرف نمی زنم بمون
         بغض نمی کنم ببین

 

چکاوک - شعر از ایرج جنّتی عطائی - از آلبوم راه منِ داریوش

 

عشق کدوم غریبه یهو به جونت افتاد

 

سلام

 

وبلاگ بازی هم بساطی ها ، شاید به نوعی یه جور علافی مدرن باشه. البته من رویکردم این طوری نیست ولی در کل وبلاگ ها که نگاه می کنم نویسنده می نویسه که وبلاگش خالی نمونه بعد هم هی میره این وبلاگ اون وبلاگ که به من سر بزنید و تبادل لینک کنیم و مطلبت رو خوندم خیلی جالب بود و از این کارها. بعد هم ملت می یان وبلاگ یارو رو می بینن و بدون این که هیچ مقدمه ای میرن بخش نظرات همین هایی که که بالا گفتم رو برای طرف می نویسن. بیشتر شبیه خاله بازی شده ... تو عالم وبلاگ هیچ خواننده ای وجود نداره اونهایی هم که نظر می دن فقط برای تبلیغ وبلاگشونه.

... این قصه سر دراز دارد. من اگر بخواهم در مورد وبلاگ و وبلاگ بازی و وبلاگ گردی و وبلاگ نویسان و فلسفه وبلاگ و ... بنویسم همین طوری باید تا صبح تایپ کنم.

جمعه پدر و مادرم رفتن مکه ، حج تمتع. مادر بزرگ و پدر بزرگم اومدن خونه ما که مواظب ما باشن. پدر بزرگم فقط می خوابه. مادر بزرگم هم که هی ما رو لوس تر می کنه.

دیروز از 8 شب تا 6.5 صبح داشتم رو یه پروژه کار می کردم ، سرویس شدم. تقریبا کامل بود ولی از یه جاهاییش ایراد داشت ،(البته خیلی روش کار کردم و آیتم هایی که من تو طراحی رعایت کرده بود طوفان بود.) صبح که رفتم تحویل بدم ، دیدم بچه ها می گن طرف خیلی سخت تحویل می گیره ... تیکه تیکه شروع کرد تحویل گرفتن پروژه، من همین طور کامل توضیح دادم و سوال ها رو جواب دادم تا رسیدیم به اون اواخر پروژه که من نرسیده بودم خوب تمومش کنم که یهو وسط کار کامپیوترهنگ کرد و دیگه به اعتبار بخش های اولیه تحویل گیرنده به من نمره کامل داد.

وای بازی منچستر و آرسنال داره شروع می شه ...

 

پر کشیدی پر کشیدی برای همیشه رفتی
حرف آخرم بجا موند وقتی پشت شیشه رفتی

ترانه ساز

 

نگو دیره واسه رفتن تو هم از جنس عبوری
مثل آینه روبرومی، مثل یک خاطره دوری

...

دریایی ها

 

دل من یه دنیا درده            دل تو یه دنیا امید
تو بیا و مرهمم باش           توی سرما مثل خورشید

 

سلام

 

8 روز وبلاگ بود وبلاگ رو رها کرده بودم، همش تقصیر آقا صابر که کلی کار می ریزه سر من.

 

خوب یه ذره برم کلیشه بنویسم : امروز صبح بارون اومد.

بارون دوست دارم هنوز      چون تو رو یادم میاره

زمستان و پاییز خیلی نازند. (یاد دیالوگ مرحوم مهدی فتحی تو صحنه های اول فیلم اعتراض افتادم.)

 

زمستان شروع شد، دوستان پایه ی اسکی، برن اسکی. من خودم ورزش اسکی رو خیلی دوست دارم.(البته تا حالا پیست نرفتم و وسایل هم ندارم، فقط دوست دارم.)

 

امروز احمد ما مریض بود و ما تیم سینمایی مون ناقص بود. با محمدرضا رفتیم سینما عصر جدید و "یک بوس کوچولو" رو دیدم. فیلم خیلی قشنگی بود. من و محمدرضا که تقریبا سلیقه هامون شبیه هم هست، کلی حال کردیم. رضا کیانیان واقعا بهترینه. 

 

آقا هفته قبل با آقای مجید عزیزی که یکی از ته وبلاگ نویس ها از نزدیک آشنا شدم.

 

خیلی پایه ام که کلی زیاد بنویسم، اما عین همیشه بد وقته ...

کله پاچه

 

یکی از صحنه هایی که تو زندگی خیلی دوست دارم اون وقتی که می رم پایین چایی بخورم. چایی می ریزم میام می شینم تو هال روی مبل 3 نفره که جلوش یه میزه، چایی رو میزارم رو میز، کنارش هم قندون و نم نم چایی داغ می خورم. اون لحظه رو که می شینم رو مبل خیلی دوست دارم ...

این هفته خیلی بد بود. نه درس خوندم، نه کاری کردم. آخرش هم شد این امتحان آخر هفته که آب بود، ولی 0.5 استاد کردم. خدا رحم کنه، پایان ترم ها تو راهن و من هم بی سواد.

 

دلم برای کله پاچه ی صبح جمعه تنگ شده!

فردا (جمعه صبح) باید برم دانشگاه برای تحویل پروژه …

 

آقای رضا صادقی خیلی نازه، واقعا خواننده ی خوبیه. من حال می کنم با آهنگهاش.

بی تو نوایی ندارم                        سوز صدایی ندارم

بیا تا تو لحظه ی بغض       سر روی شونه ات بذارم