زندگی جاری ست ...

دست تو فانوس شبه، جادوئی از آغوش ماه از واژه ها طرحی بکش، با هر اشاره هر نگاه

زندگی جاری ست ...

دست تو فانوس شبه، جادوئی از آغوش ماه از واژه ها طرحی بکش، با هر اشاره هر نگاه

بازنده

 

این خیلی بده. آدم هم بازی رو ببازه و هم اخلاق رو ببازه.

 

من بازی رو باخته بودم و امروز اخلاق رو هم باختم.

نمی دونم اخلاق رو به خاطر این که شهامت نداشتم باختم؟ یا اخلاق رو به خاطر اخلاق باختم؟

واقعا نمی دونم اون لحظه چه اتفاقی افتاد؟ چی شد که اون لحظه اون تصمیم رو گرفتم.

من از قبل برنامه رو ریخته بودم و می دونستم که قراره چی کار کنم. به خاطر این که شهامت نداشتم این طرح رو ریخته بودم، طرح دیگری هم در کار نبود. اما تو اون لحظه فقط ترس نبود...

 

شر و بر دارم می گم، من ترسو بودم.

 

راه برگشتی ندارم. هیچ راه برگشتی ندارم.

 

می شد جور دیگه ای باشه، اما این دفعه این طوری رقم خورد؛ 

من باختم.