زندگی جاری ست ...

دست تو فانوس شبه، جادوئی از آغوش ماه از واژه ها طرحی بکش، با هر اشاره هر نگاه

زندگی جاری ست ...

دست تو فانوس شبه، جادوئی از آغوش ماه از واژه ها طرحی بکش، با هر اشاره هر نگاه

چای، قهوه، شعر

 

سلام

 

می گن "دو پادشاه در یک اقلیم نگنجند"، این مَثل، حکایت من و پدرمه :))

 

اما روح من یه دریاست پره از موج و تلاطم

ساحلش تو یی و موجاش خنجرای حرف مردم

 

اگر می خواهید خنجرای حرف مردم قشنگ براتون جا بیفته فیلم "به آهستگی" مازیار میری رو ببینید.

 

همانطور که می بینید، وبلاگم سکته خفیف زده، باید ببرمش مرکز قلب تهران نشون بدم :))

 

بین منو تو فاصله غوغا می کنه ...

امتحان ها سر رسیدن و ظاهرا قرار یکی دو هفته ای سخت بگذره :((

 

رفتی و ازم گرفتی اون نگاه آشناتو
واسه من باقی گذاشتی التهاب لحظه
هاتو

 

هر چی کردم که بشه، نشد.

پست قبل همون جور موند.

نانوشته ...

 

بر هر که نظر کردم در خود گره ای گم بود ...

 

جالبه! امروز یکی از دوستان قدیم رو دیدم. هر دومون می دونستیم از هم بدمون می یاد، ولی اون خیلی مهربون اومد جلو. من هم باهاش خوب برخورد کردم. 5 دقیقه ای گذشت، برگشت گفت: مدار 2 بلدی به من یاد بدی؟ گفتم: برا ما اختیاریه. من نگرفتم. رفت ... (اصلا ارزش این رو هم نداره که من ازش بدم بیاد.)

 

آرزو

 

به جان، جوشم که جویای تو باشم

خَسی بر موجِ دریای تو باشم

 

تمامِ آرزوهای منی، کاش،

یکی از آرزوهای تو باشم!

                                                دکتر شفیعی کدکنی

 

همش احساس می کنم این پست یه چیز کم داره.

بهر حال موعودش رسیده و باید منتشر بشه.

 

دل من همی داد گفتی گواهی

که باشد مرا روزی از تو جدایی

ولی هرچه خواهد رسیدن به مردم

بر آن دل دهد هر زمانی گواهی

من این روز را داشتم چشم و زین غم

نبودست با روز من روشنایی

جدایی گمان برده بودم ولیکن

نه چندان که یکسو نهی آشنایی

به جرم چه راندی مرا از در خود

گناهم نبودست جز بی گناهی

بدین زودی از من چرا سیر گشتی

نگارا بدین زود سیری چرایی

که دانست کز تو مرا دید باید

به چندان وفا این همه بی وفایی

سپردم به تو دل ندانسته بودم

بدین گونه مایل به جور و جفایی

دریغا! دریغا! که آگه نبودم

که تو بی وفا در جفا تا کجایی

همه دشمنی از تو دیدم ولیکن

نگویم که تو دوستی را نشایی

نگارا من از آزمایش به آیم

مرا باش تا بیش از این آزمایی

مرا خوار داری و بی قدر خواهی

دگر تا بدین خو که هستی نپایی

 

 

 

فرخی سیستانی

 

"همیشه فکر می کردم جور دیگه ای اتفاق بیفته، اما مطمئن بودم که فقط یه دفعه پیش می یاد."

 

نظرات 6 + ارسال نظر
محمد رضا پنج‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:45

چه عجبببببببببببببببببب!
من معتقدم که فقط باباهه پادشاهه تو خودتو قاطی ما فقرا جا بزن ضرر نمی کنی!

به اهستگی! من با اون تیکه که فک کرده بود پری مرده و رفت چالش کنه- بعدش تو قبرستون یارو می خوند: تو ای پری کجائی؟؟؟ خیلی حال کردم!

تقصیر خودته! اگه بمیره قاتلش خودتی!

موفق باشی ... تو که خیلی درست خوبه ! کاش منم یه ذره تو درس خوندن پشت کار تو رو داشتم!!!

:)))))

بابا اصلا نباید آدمی رو زمین باشه که تو ازش بدت بیاد( چه ارزششو داشته باشه چه نداشته باشه) بی خیالش بابا!!!

موافقم...

تو که نقش پولدار ها رو بازی می کنی :))

یادمه اون روز که رفتیم به آهستگی رو دیدیم سرت داشت از درد می ترکید.

نگران نباش! به این زودی ها قرار نیست چیزیش بشه. (بابا یه سکته که این حرفا رو نداره)

نه بابا!

شعار نده.

مرسی

محمد معصومی پنج‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:45 http://www.donyaboo.blogfa.com

می دونی اون یارو به من هم اینو گفت که مدار بلدی یا نه! بنا بر این فهمیدم از کی بدت میاد.
خوب این اجتناب ناپذیره... منم از خیلی ها بدم میاد. یعنی بد که چه عرض کنم.. متنفرم..خوب دیگه دنیاست چی کار می شه کرد؟
بهت نمی گم سعی کن از همه خوشت بیاد چون می دونم نمی شه.
آدم اگه از یکی بدش بیاد خوب بدش میاد دیگه زوری که نیست! هست؟ اگه هم یکی رو دوست داشته باشه خوب دوستش داره دیگه! چی کارش می شه کرد؟

سلام

می دونستم مفهمی.
یه نکته این جا وجود داره که من به علت زبان تند و بی ادب بودنش (در ارتباط با من) ازش بدم می یومد و این طوری نبوده که الکی ازش بدم بیاد.

...

محمد حسین جمعه 19 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 00:23 http://newave.myblog.ir/

این تیکه موج رو خوب نیومدی:
اما روح من یه دریاست پره از موج و تلاطم
ساحلش تو یی و موجاش خنجرای حرف مردم
ولی این یکی بد نبود:
به جان، جوشم که جویای تو باشم
خَسی بر موجِ دریای تو باشم
به هر حال موج ما یه چیز دیگست:))
http://newave.myblog.ir/


خدمت بقیه دوستان عارضم که این محمد حسین ما موجیه :))

tanha شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:45

سلام
نه اتفاقا طور دیگه ای می افتن و نه یه دفعه پیش میان اینها همه توهمات و رویاهای بچگانه ی ماست:))
البته ببخشید که من رک نظرمو دادم
شایدم اینطور نباشه
؟؟؟!!!
:))

سلام

اون شعر آخر و جمله ی انتهایی پست رو از فیلم شب های روشن انتخاب کردم. (عنوان پست رو هم از روی اون فیلم انتخاب کردم.)

مرد جوان فیلم عاشق شده و این جمله را در مورد عاشق شدن خوش می گه.

(منظورش از یه دفعه، یک بار هست، نه به یک باره)

هیلا شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 19:18

سلام.خوب ما که هنوز فیلم را ندیدیم ولی تعریفش را شنیدم.در ضمن امید که امتحانات بخیر بگذرد. خیر پیش

یه فیلم معمولیه!
مرسی

احسان جمعه 26 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 17:59 http://narenjak.blogsky.com

فرخی سیستانی نه فخری سیستانی

مرسی (چه قدر با دقت خوندی)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد