سلام
من بی تو، یه نا تمومم
من بی تو، یه نیمه جونم
دور از تو نذار بمونم
من بی تو، نه! نمیتونم
چیزی به ذهنم نمی رسه بنویسم، واحد تولیدات وبلاگی ام از کار افتاده :(
از صبح احساس گیجی خاصی می کنم و یه جوری ام.
فقط یه خاطره خنده دار بگم :
- امروز روز آخر نمایشگاه کتاب بود. رفتم چیزایی که از قلم انداخته بودم رو خریدم، ساعت شد 5. مونده بودم چی کار کنم؟ دیدم جلو سالن کودکانم. گفتم برم برای الهه کتاب بخرم. (آخه جمعه قبل که با خانواده رفته بودیم، مادرم وقت نکرده بود الهه رو ببره سالن کودکان براش کتاب بخره.)
- رفتم، یه دونه از این کتاب های خیلی گنده (ابعاد حدود 50 در 80 ) خریدم. کتاب "کوچولو مواظب باش"خرس کوچولو شکمو "پو" (Pooh) :)) (می دونستم الهه "پو" رو خیلی دوست داره)
بقیه غرفه ها رو هم دیدم و 3-4 تا کتاب دیگه خریدم. می خواستم از سالن برم بیرون که طوفان شدیدی راه افتاد و یه بارون تند زد. تو سالن کودکان گیر افتادم :)
- خلاصه بعد از 20 دقیقه که هوا آروم شد. رفتم تاکسی سوار شدم به سمت خونه.
از تاکسی که پیاده شدم. راه افتادم طرف خونه. هر کی منو می دید اول بر اندازم می کرد و بعد یه نگاهی به کتاب "پو" می انداخت، تبسمی می کرد و رد می شد. (لابد تو دلشون می گفتن: مرد به اون گُندگی برای خودش کتاب کودک خریده، اونم به چه گُندگی :))
مهم نبود دل سوختنم، دور از تو پَرپَر زدنم
به افتخار عشق تو، می گم که بازنده منم
سلام
اول اینکه هر کی با دیدن اون کتاب دست شما خندیده از حسادتش بوده اخه این روزا واسه یه لحظه هم که شده مثل بچه ها شدن و مثل بچه ها زتدگی کردن شده یه آرزو.
راستی نمایشگاه چطور بود شما فقط گفتید رفتید و چند تا کتاب خریدید .توضیحات بیشتر لطفا. من که متاسفانه نتونستم برم.
در ضمن عشقای امروز به هیچ وجه ارزش باخت رو ندارن .عشق جایگاهواقیشو از دست داده ! :))
سلام
مرسی از لطفتون.
چشم در مورد نمایشگاه بیشتر توضیح می دم
من که عاشق نیستم. (اول باید عاشق بشم بعد تازه ببازم :)
(این شعری که نوشتم ترانه یکی از آهنگ هایی که دیروز گوش می دادم)
من کشته ی این شکلک هاتونم =))
من بی تو یه ناتمومم
دعوای امروز رو بچسب :)
سلام
شاید.. ولی فکر نکنم اینطوری فکر کرده باشن..
سلام
شاید هم اینطور فکر نکردن (منم خیلی جدی نگفتم)
(کاش معرفی می کردید متاسفانه نشناختمتون:)
مرسی که همراه منی
جدترین پستت نظر نداره
از قصه ها گریختم
در غصه ها گرفتار شدم
سلام
و همچنین
آره خوب چون این پست سفارشیه :)
حالا من هم از قصه ها بگریزم یا نه ؟ ...
در مورد پست چشمامو بروت می بندم تا که اشکامو نبینی:
تو خوب می دونی که نمی تونی چشماتو بروش ببندی . علیرضا ... پستای سفارشی . همیشه در مورد آدمای سفارشیه و این قابل درکه ولی اگه موفق شدی چشماتو ببندی مطمئن باش که دلت رو بروش نمی تونی ببندی... کوچولوی رومانتیک و دوست داشتنی من!
به نگاه چشم گریون یه فرشته رو زمینی
چشمامو به روت می بندم تا که اشکامو نبینی
(منظور اون چشم بستنی که می گی نیست)
کاش اون عزیز سفارشی هم این پست رو بخونه...
کوچولوی رمانتیک خیلی با حال بود. هم با فضای پست پو جور در می یاد هم با فضای پست چشمامو ...)
از کنار هم رد شدیم
سر به زیر و ارام
ولی نه مثل همیشه
اتفاقا تو پست بالا، خودم وقتی مثل همیشه رو می خونم یه جور نازی، ته دلم احساس شیرینی می کنم.
(فضایی که شما بالا آوردید به نظر فضای قهر آلودیه - سر به زیر و بی تفاوت مناسب تره)
سلام
امیدوارم که حالتون خوب باشه
من آپم
خوشحال میشم سر بزنین
و با نظرات گل تون خوشحال ترم کنین
منتظرم قدوم مبارکتون هستم
زیاد منتظرم نذارین آخه بدم از انتظار می یاد
سبز و شاد باشین
***فعلا***
راستی یه خواسته ی کوچولو داشتم با تبادل لینک موافقین؟؟؟ من که لینکتون رو گذاشتم شما هم بیاین اگه خوشتون اومد بذارین؟؟
سلام علی جان خوبی
خاطرۀ جالبی بود
امیدوارم رفع کسالت شده باشه
...
من آپ کردم
تشکر
علی عزیز سلام
1)مرسی بابت تین همه تامل تو در مورد نوشته هام
راستش خیلی خوشحال شدم که خوشت اومده اگر چه می دونم که حرفه ای کار نمی کنم
ایشالا با شعرای بهتری میام
..........
2)منم پوو رو خیلی دوست دارم...کاراکتر کارتونی با مزه ایه
در مورد لیلی هم باید بگم خیلی جالب بود ولی من جایی خوندم
:
ای مجنون
ای دل و دیده ات پر خون
بدان به زمانۀ ما لیلی هم تحفه ای دگر نیست
شراب عشقش لایق حتی جرعه ای نوش نیست
وصل او آسان است و عشق تو در نظرش
قطر ه ای باران است...
ادامه داره
ولی م ن کار ندارم به درست بودن یا نبودنش
شاید شاعر دل پری داشته
بزرگوارید.
این شعری که شما نوشتید شامل لیلی هایی می شه از این جنس :
و دنیا پر شد از لیلیهای زود. لیلیهای ساده اینجایی.
لیلیهای نزدیک لحظهای.
نه لیلی ای که لیلی یک ماجراست، ماجرایی آکنده از خدا.