زندگی جاری ست ...

دست تو فانوس شبه، جادوئی از آغوش ماه از واژه ها طرحی بکش، با هر اشاره هر نگاه

زندگی جاری ست ...

دست تو فانوس شبه، جادوئی از آغوش ماه از واژه ها طرحی بکش، با هر اشاره هر نگاه

لیلی رفتن است

  

خدا گفت: لیلی یک ماجراست، ماجرایی آکنده از من.

ماجرایی که باید بسازیش.

شیطان گفت: یک اتفاق است. بنشین تا بیفتد.

آنان که حرف شیطان را باور کردند، نشستند

و لیلی هیچگاه اتفاق نیفتاد.

مجنون اما بلند شد، رفت تا لیلی را بسازد.

 

خدا گفت: لیلی درد است. درد زادنی نو. تولدی به دست خویشتن.

شیطان گفت: آسودگی است. خیالی ست خوش.

خدا گفت: لیلی رفتن است. عبور است و رد شدن.

شیطان گفت: ماندن است. فرو رفتن در خود.

خدا گفت: لیلی جستجو ست. لیلی نرسیدن است و بخشیدن

شیطان گفت: خواستن است. گرفتن و تملک.

خدا گفت: لیلی سخت است. دیر است و دور از دست.

شیطان گفت: ساده است. همین‌‌ جایی و دم دست.

 

و دنیا پر شد از لیلی‌های زود. لیلی‌های ساده اینجایی.

لیلی‌های نزدیک لحظه‌ای.

خدا گفت: لیلی زندگی ست. زیستنی از نوع دیگر.

 

لیلی جاودانگی شد و شیطان دیگر نبود.

مجنون، زیستنی از نوع دیگر را برگزید و می دانست که لیلی تا ابد طول می کشد.

 

از کتاب "لیلی نام تمام دختران زمین است"

نوشته ی: عرفان نظر آهاری

 

- عذر خواهی از خانم نظر آهاری؛ ببخشید که بدون اجازه متن بالا رو تو وبلاگم گذاشتم.

 

- تشکر ویژه از محمد حسین عزیز که متن بالا رو میل زده بود.

 

- می گم آقای آقا محمد، امشب چتمون نیمه کاره موند، اما من با خوندن متن بالا جوابم رو گرفتم.

 

- نمایشگاه کتابه؛ لطف کنید برای من نام چند تا کتاب را که خودتان دوست دارید، بنویسید تا من هم آنها را بگیرمو بخوانم. (پیشنهاد من: دیوان حضرت سایه – نشر کارنامه – ترجیحا قطع جیبی شو نخرید. (البته برای آشنایی "آیینه در آیینه" هم که دکتر شفیعی کدکنی از حضرت سایه جمع کردن خیلی عالیه – نشر چشمه) )

 

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست

تا اشارات نظر نامه رسان من و توست ...

نظرات 8 + ارسال نظر
هیلا جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 09:01

سلام علی اقا کاش خودم هم بدانم که اخر دنیا کجاست.کتاب مائده های زمینی از آندره ژید را توصیه میکنم

مرسی

palina شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 01:10 http://berke.blogsky.com

یشب
در پر چین
پر می چیدند
فرشته هارا .....

خوبه که شما تونستید فرار کنید !

محمد رضا شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 10:20 http://www.teshneyebaran.blogfa.com

بعضی ها به زندگی ما پا می گذارند و زود میروند . بعضی ها مدتی می مانند و در قلب هایمان ردی از خود به جا میگذارند . و ما هرگز ، هرگز دوباره مثل سابق نمیشویم

بعضی ها هم می آیند و در یک چشم به هم زدن قلبمان را برمی دارند و می برند و پیدا کردنشان تا ابد طول می کشد.

یه ریفیق دوشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 08:47

بیگانه آلبر کامو

مرسی.

کتاب بیگانه
اثر آلبرکامو

تنها پنج‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 00:16

تنها پنج‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 00:20

سلام ببخشید دیر کامنت گذاشتم

هوشیار تر از مجنون
در آدم و عالم نیست
ما با کم آب و نان
او با دل خود می زیست.

سلام

من یه سوتی فاجعه دادم :)))))))))))))))))))))))))

من تو نگاه اول فکر کردم که شما کتاب هایی به نام : هوشیار تر از مجنون - در آدم و عالم نیست - ما با کم آب و نان - او با دل خود می زیست به من معرفی کردید. D:

تنها پنج‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 00:50

عجب!!!

:)
جو نمایشگاه کتاب منو گرفته

محمد رضا پنج‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 09:35 http://www.teshneyebaran.blogfa.com

اینو به افتخار خانوم عرفان می گم. اگه یه نگاهی به پستای ابتدائی من بندازی این مطلبو می بینی و خوشحالم که باهم سلیقه ی مشترکی داریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد