زندگی جاری ست ...

دست تو فانوس شبه، جادوئی از آغوش ماه از واژه ها طرحی بکش، با هر اشاره هر نگاه

زندگی جاری ست ...

دست تو فانوس شبه، جادوئی از آغوش ماه از واژه ها طرحی بکش، با هر اشاره هر نگاه

سالاد فصل

سلام

 

1. فرش باد

دیشب کلی تو خونه فرش جابجا کردیم، کمر درد گرفتم. (بهتره بگم ستون فقرات درد. پشت همون جایی که ماهیچه دیافراگم هست درد می کنه.)

 

2. شب بخیر و موفق باشی

ساعت 4:30 شب بود که بالاخره تصمیم گرفتم بخوابم. نیم ساعت تلاش کردم تا پیدا کردم چطوری بخوابم که درد کمرم رو کمتر احساس کنم.

 

3. زنگ ها برای که به صدا در می آید ؟

ساعت و موبایل شروع کردن زنگ زدن. منم که گیج می زدم :) هی خوابم رو تمدید کردم تا آخرش مامانم از پایین تلفن زد که دیرت شد ها. بالاخره ساعت 7 پاشدم.

 

4. آتش بس

تو راه، جلو دکه روزنامه فروشی وایستادم ببینم ماهنامه "فیلم" اومده یا نه. دیدم اون ور که مجله های زردی که روش عکس پوریا پورسرخ رو زده (خدا یه ذره ظرفیت اول به من بده بعد به این آقا) این ور هم که مجله های گلزاری. تعجب کردم سوم ماهه هنوز "فیلم" نیومده. با دقت تر نگاه کردم، دیدم واااااااااای یکی از اونا که عکس گلزار روشه مجله فیلمه! تو دلم گفتم فیلم هم در پیت شد! :)

 

5. شهر زیبا

این ترافیک پل شهرک آزمایش تا پل نصر خیال منو راحت کرده. می دونم اگه 6:55 سوار تاکسی نشم در هیچ صورتی به کلاس 7:30 نمی رسم. علاوه بر ترافیک از وقتی زوج و فرد کردن دیگه ماشین گیرمون نمی یاد، شیرین یه ربع منتظر میمونیم تا ماشین گیر بیاریم.

 

6. ملاقات با طوطی

ساعت 8 رسیدم سر کلاس (با نیم ساعت تاخیر). سر کلاس با این که داشتم از خستگی می مردم ولی کلی درس فهمیدم!!!

 

7. یک تکه نان

کلاس تموم شد رفتیم سایت. محمد کمکم کرد و 40 دقیقه ای پروژه ام رو کامل کردم و آپلود کردم. بعد رفتیم بوفه که یه صبحونه ناهار بخوریم.

 

8. جایی برای زندگی

برگشتیم سایت که من جزوه ای که شمیم برای امتحان چهارشنبه از دکتر محسن برای من امانت گرفته بود رو پس بدم. شمیم از من پرسید که "شهرستانک" چه جوریا ست؟ (فهمیدم جمعه این هفته ظاهرا قرار بریم دَدَر:) من توضیح دادم، ولی بهش گفتم که من "آبشار سنگان" رو ترجیح می دم. قرار شد بره سبک سنگین کنه ببینه چی می شه.

 

9. بر باد رفته

با شمیم سریع خداحافظی کردم و با محمد راهی انقلاب شدیم، رسیدیم انقلاب، دیدم اِ موبایل ام نیست! گفتم یا پیش شمیم جا مونده یا تو تاکسی انداختم. با محمد خداحافظی کردم و برگشتم. سایت رو گشتم پیدا نکردم، نگهبانی، خدمات و دفتر سایت هم چیزی تحویل نداده بودن. (از شانس هم چون باطری نداشت گوشیم رو خاموش کرده بودم:( به قول یکی از دوستان آی کی یو در حد بوندس لیگا =))

 

10. گربه ی آواز خوان

از گشتن خسته شدم! رفتم نشستم پیش علی آقا، همینطوری شروع کردم خوندن : اون که عاشق بود و عمری از جدا شدن می ترسید ... گفتم اینو دارم برای موبایلم می خونم :))))) بعد پرسیدم : اگه گفتی الان موبایلم داره چی برای من می خونه !؟ چند تا سیاوش خوند که اونی که تو ذهن من بود نبودند. گفتم : موبایلم داره برای من می خونه که : می رم و گم می شم آخر تو غروب دشت غربت    نمی تونم که بمونم توی شهر بی محبت !

 

11. خانه ای روی آب

بی خیال موبایل شدم و پا شدم رفتم پیش محمد رضا. با هم گپ زدیم. گفت که پنجشنبه شب نشسته "خانه ای روی آب" رو دیده ساعت 3:30 نصف شب فیلم تموم شده. اینقدر از فیلم خوشش اومده که تا صبح بیدار مونده و نشسته بهش فکر کرده و از فضای فیلم نخواسته بیاد بیرون.

 

12. آخر بازی (جای "پوپک گلدره" (که از بازیگران این فیلم هم بود) همیشه خالی:(( )

موبایل محمدرضا رو گرفتم و زنگ زدم خونه. الهه گوشی رو برداشت گفت موبایلت پیدا شده. من گفتم بچه است، داره شوت می زنه، گفتم بده مامان. مامان گفت که آره پیدا شده. تو دانشگاه بوده و یکی از دوستات پیداش کرده. (شانس هم که نداریم بابا یکی بیاد گوشی منو بدزده، من یه گوشی نو می خوام.)

 

نظرات 14 + ارسال نظر
palina دوشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 01:12 http://berke.blogsky.com.

سلام .از دقت نظرت بسیار متشکرم .اگر وقت داشته باشی از ابتدای ماجرا که بر میگرده به سال ۱۳۳۴ یعنی سراغاز پستو بخونی اطلاعات درخواستیت جواب داده میشه . برای من امکان تاریخ گذاشتن هر پست وجود نداره چون از محتوا باید متوجه شد که در چه دوره ای اتفاق افتاده
اخرین پست در محدوده ۱۳۴۸ است .خوشحال میشم از سراغاز بخونی ونظر بدی. بازم از محبتت ممنونم.

منو تو گرچه اسیریم حیفه از قصه بمیریم
بیا تا آخر دنیا بشینیم و پر نگیریم ...

شمیم دوشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 07:30 http://haftadohaft.blogfa.com

۱۳. سگ کشی
بابات زنگ میزنه به موبایلت. محمدعلی گوشی رو برمیداره میگه این خط مال منه!

ترانه مکرم دوشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 13:32 http://TARANEHMOKARRAM.COM

با درود از پیام شما سپاسگزارم که انر٫ی جدیدی به من داد... خوشحالم که دوستان خوبی مثل شما از ترانه سرایان حمایت می کنند....
موفق باشین
ترانه مکرم

سلام

بزرگوارید.

شرمنده شدم که به زحمت افتادید و تا اینجا آمدید :)

تشکر

... دوشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 17:08 http://delediivooneh.blogsky.com

تا اطلاع ثانوی از خوندن متون عاجز هستم...

...

تنها سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 08:28

چه سالاد فصلی؟

سلام

هر قسمت که نوشتم عنوانش اسم یه فیلمه (که یا از جهت مفهومی با مطلب ارتباط داره یا از جهت فقط معنی واژه ها)

عنوانش رو هم گذاشتم سالاد فصل چون کل پست یه چیز در هم برهمیه و بخش های مختلف اون ارتباط خاصی با هم ندارن و فقط تو یه روز اتفاق افتادن (از جهت مفهومی ارتباطی با فیلم سالاد فصل فریدون جیرانی نداره)

هیلا سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 12:51

سلام علی اقا این پست هم با اینکه خاطرات بود ولی جالب بود.مخصوصا از نظر ارتباط اپیزودها.در مورد مجلات سینمایی چون ما هم یک شیفته سینما در خانه داریم اخرین مجله سینمایی وارده فیلم نگار است که حدود دو هفته پیش وارد منزل شده.البته در مورد گلزار با شما هم عقیدهام ولی یواشکی میگویم که به گوش یک طرفدار پر و پا قرصش که اتفاقا در خانه ماست نرسد.با اینکه پستم طولانی شد ولی مورد اخر اینکه چشم من بعد از این یکروز بعد برای تنها نظر مینویسم.امری نیست)))))

سلام
اول این که این خونه ی شما هم سوژه ای ها :))
دوم نه قبول ندارم خاطره نیست این هایی که نوشتم همون روز که پست رو دادم برای من اتفاق افتاده (البته راست می گید جدیدا یه نظر پست ها شرح حال و شرح روز و شرح سفر و این جور چیزا شده)
سوم نه شما همون اول نظرتون رو بنویسید (اونجا فقط شوخی کردم)

محمد حسین سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 23:17 http://newave.myblog.ir

سلام
۱-سفرنامه مشهد خیلی قشنگ بود ولی زیادی جزئی بود
۲-اینترنت این قدر کارا رو راحت کرده هدیه که هیچ!بعضی ها سوغاتی هم باهاش میدن!!!
ممنون از سوغاتیت

تو همون پست قبل که نوشته بودی جوابتون رو دادم...

رضا سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 23:47 http://weblog.moghaddam.ir

من شما رو میشناسم؟

بله

گیلاسی چهارشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 01:52

بسیار بسیار زیبا بود....وقتی یکی منو می خندونه روحم رو شاد می کنه! کمتر پیش میاد...اخه من به همه چی می خندم ولی یه موقع های که دلیل منطقی دارم خیلی روحم خوشحال میشه....دستت درد نکنه...

سلام

خیلی خیلی ممنون. خیلی خوشحال شدم که روحتون شاد شد =))

نمی دونم قسمت ۱۳ این پست رو خوندید یا نه ؟ (اونو شمیم خان برام تو قسمت نظرات نوشته :) (این قسمت هم واقعیه)

گیلاسی چهارشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 01:55

عروس مردگان :
یه هفته اس دارم سعی می کنم برم تو این قالب ...نمیشه...):*
عصر یخی۲:
اون سیت رو دیدی منو دیدی..... میشناسیش؟ ....منم....به همون اندازه ضایع...(:*
جوجه کوچولو :
هیچ ربطی نداره به من.... اگه سرما خورده بود باز یه چیزی...
دانه سیب :
حالا بگیر هسته هلو تا مرتبط بشه...
این چهار تا رو امروز خریدم به خودم جایزه دادم...کارتونه.... من هنوز از دیدن کارتون بیشتر از فیلم لذت می برم....(:*

محمد رضا چهارشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 08:55 http://www.teshneyebaran.blogfa.com

A friend is someone who knows the song in your heart and can sing it back to you when you have forgotten the words.
دوستی چیز غریبیه. من و تو از درک اون عاجزیم.
همیشه تو ذهنمون از دوستی یه لینک ارتباطی به طرف امیال شخصیمون ساختیم و خیلی شاهکار کرده باشیم با عاطفه ی کمرنگ اونو رنگ زده ایم.( ترجمه ی متن بالا هم بهش اضافه کن)
.
.
.
.
.
من نمی خوام به تقلید از شمیم برای نظرم یه اسم بذارم . ولی دیوونگی سینماهه دیگه..... ۱۴ - دیوانه ای از قفس پرید

سلام

آقا این چیزی که در مورد دوستی نوشتی خیلی قشنگ بود. (من و تو از درک اون عاجزیم)

شمیم یه بند به پست من اضافه کرده. (این چیزی که شمیم نوشت نظر نیست مکمل پست منه)

سارا پنج‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 01:12 http://adamaka.blogsky.com

علی جان سلام
الان کامنتت رو خوندم و همین الانم دارم آپ می کنم به خدا
ولی می دونم یه کمی بی حوصله شدم
ولی می دونی مشکل اساسی من کجاست که داره اعصابمو خرد می کنه؟......... اینه که عکس برای تو وب ندارم عکسی که به نوشته هام هم بخوره.تازه داشتم دربدر دنبال عکس می گشتم ولی موفق نشدم.حالا شما بازم بیا.قربونت برم عزیز
نوشتهه اتو نخوندم شرمنده ولی بازم میام البته دیدم که...خوب می خوای اون گوشی تو من ازت بدزدم .ما که خراب رفیقیم؟فعلا بای

سلام

گوشی من نوکیا ۶۱۰۰ هست. ۱.۵ سال دارمش و داغون شده.
(البته بهمن ماه سال قبل رفت تعمیرگاه و تو شویی شد(آخه مگه ماشینه !!!) و ۱۲ تومن با کلی پارتی خرجش کردم)
فکر نکنم بصرفه شما برای دزدیدن گوشی من پاشید این همه مسیر رو بیایید :))

سارا پنج‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 13:25 http://adamaka.blogsky.com

عجیب است،اشتیاقم به بعضی از لذت ها
بخشی از رنج من است.


..............

فقط ملاقات با طوطی
خوراک خودم بود

!!!

سارا پنج‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 13:33 http://adamaka.blogsky.com

علی جان من یادم نمیاد گفته باشم متنها مال خودمه یا شعر ها رو خودم گفتم!!!

من شعر می گم و اوایل چند تا از شعرامو گذاشتم و زیرش اسم خودمو نوشتم ولی همچین تعریفی هم نداره.

منم مثل تو از اینکه بخوام چیزی رو به اسم خودم کنم خوشم نمیاد و دلیلی هم نمی بینم!

حالا تو دلگیر نباش
دیگه سعی می کنم به خاطر تو هم که شده اسم اون شاعر رو پایین نوشته ها بذارم
این بهتر نیست؟

بازم بیا پیش من
آخه تو همیشه به من لطف داشتی

تو وبلاگ خودتون جواب دادم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد