زندگی جاری ست ...

دست تو فانوس شبه، جادوئی از آغوش ماه از واژه ها طرحی بکش، با هر اشاره هر نگاه

زندگی جاری ست ...

دست تو فانوس شبه، جادوئی از آغوش ماه از واژه ها طرحی بکش، با هر اشاره هر نگاه

اگر می دونستم سرنوشت ما ها رو کی می بافه ...

سلام

 

امروز 10:50 از خواب پاشدم. رفتم یه کیک کوچولو زدم پریدم حموم. بعدش مادر بزرگم  2 تا تخم مرغ برام نیمرو کرد.(مدل رضا معروفی تو "حکم" فیلم مسعود کیمیایی)

 

خلاصه 12 نشستم تو ماشین های انقلاب و 12:30 خودم رسوندم جلو فلسطین. بلیط "زمستان است" و خریدم و محمدرضا خودش رو با پیک موتوری رسوند و رفتیم دیدن فیلم رفیع پیتز. وسط فیلم هم یه مامور خوش تیپ من و که داشتم با موبایل محمدرضا از فیلم عکس می گرفتم کشید بیرون و خلاصه فیلم رو کوفتمون کرد. (البته خداییش برخورد ش خیلی محترمانه بود و موبایل گرفتنش ضد حال بود.)

 

زمستان است رو پسندیدم. فیلم صحنه های نو و جدیدی از فقر رو نشون داد و کل فضای فیلم جدید بود. موسیقی و آواز فیلم هم بی نظیر بود و مکمل فیلم. داستان فیلم هم یه عاشقانه ی تا حدودی تکراری با پایانی خیلی جذاب بود. البته به نظر من کار بیشتر و اضافه کردن خطوط دیگری به داستان اون رو جذاب تر می کرد.

 

بعد از زمستان است قل خوردم و رفتم سپیده. ساعت 3:00 رسیدم سپیده برای "به نام پدر" حاتمی کیا وایستادم جلوی گیشه. عجب مصیبتی بود 4 ساعت تو صف بودم. البته با خیلی ها گفتیم و خندیدیم و کلی خوش گذشت. حدود 250 نفر صف وایستاده بودند. من نفر 20 بودم و 39 تا بیشتر بلیط فروخته نشد.

ساعت 6:05 محمدرضا با احمد خان کبیر با پیک موتوری رسیدن جلوی سینما سپیده. 7:00 بلیط خریدیم و یه ژامبون گوشت زدیم تو رگ و کلی خوراکی خریدیم و رفتیم نشستیم تو بالکن سینما سپیده 1.

 

به نام پدر فیلم خیلی قشنگی بود. البته کیفیت خیلی بد صدا و تصویر سپیده 1، گرم بودن بیش از حد سالن باعث شد یه جاهایی از فیلم رو اصلا نشنوم یا نبینم. موضوع به نام پدر خیلی نو بود و فضای خانوادگی باعث می شد تماشاگر بهتر و راحت تر با فیلم انس بگیره. البته یه جاهایی دیالوگ های خیلی مصنوعی و گنده ای رد و بدل شد که علی رغم زیبا بودنشون جاشون خیلی بد بود.(اونجایی که حبیبه با پدرش در مورد جنگ یا در مورد رضایت دادن پدرش صحبت می کنه خیلی مصنوعی بود.) پرویز پرستویی و مهتاب نصیر پور عالی بودند و در کل فیلم خیلی عالی بود. (هیچ فیلمی آژانس شیشه ای نمی شه، ... مربی)

 

دیشب ساعت 2 نصف شب فیلم "خانه ای روی آب" بهمن فرمان آرا رو تو خونه دیدم. از تمام فیلم های جشنواره که تا حالا دیدم بیشتر به من چسبید. فعلا علی الحساب اینها رو از دیالوگ انتخاب کردم تا فیلم رو دوباره ببینم و دربارش ینویسم. (این فیلم تو جشنواره ۲۰ ام فیلم فجر ۵ تا سیمرغ برده بود.)

 

- اگر می دونستم سرنوشت ما ها رو کی می بافه حتما ازش می خواستم مال منو کلا بشکافه.

- هر کس باد بکارد طوفان درو می کند.

- راجع به آب ریخته صحبت کردن دیوانگی ست.

- مواظب باش چه آرزویی می کنی ممکنه برآورده بشه.

 

منم و حسرت با تو ما شدن ...

نظرات 1 + ارسال نظر
سارا سه‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 00:26 http://adamaka.blogsky.com

اگه آدمها آه نمی کشیدن...دنیا خفه می شد

علی عزیز؛مرسی که نوشته هامو خوندی و می خوام بگم اگه خونه سیستم داری،همه سایتهایی که باز میکنی تو اینتر اکست،ذخیره میشه که سر فرصت بخونی.مرسی بابت نظر برای رنگ اتاق، آره عزیز رنگش کردم... بای
________xxxxxx____________xxxxxx
______xxxxxxxxxxx______xxxxxxxxxxx
_____xxxxxxxxxxxxxx___xxxxxxxxxxxxx
_____xxxxxxxxxxxxxxxx_xxxxxxxxxxxxxx
_____xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
______xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
_______xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
_________xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
____________xxxxxxxxxxxxxxxxx
_______________xxxxxxxxxxxx
_________________xxxxxxxx
__________________xxxxxx
___________________xxxx
___________________xxx
__________________xx
_________________x
_______________

خوب آخه من که می خوام در جا نظر بدم نمی صرفه دی سی کنم بعد دوباره وصل شم D:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد