زندگی جاری ست ...

دست تو فانوس شبه، جادوئی از آغوش ماه از واژه ها طرحی بکش، با هر اشاره هر نگاه

زندگی جاری ست ...

دست تو فانوس شبه، جادوئی از آغوش ماه از واژه ها طرحی بکش، با هر اشاره هر نگاه

نگرانم ...

 

وای به روزی که آبروی آدم به خطر بیوفته ...

 

ان شا الله که خیره.

 

دنیا دوستت دارم

(اشتباه نکنید ها! اونی که بالا نوشتم یعنی "یه دنیا دوستت دارم.")

 

سلام

 

نه لب گشایدم از گل، نه دل کشد به نبید

چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید

نشان داغ دل ماست لاله‌ای که شکفت

به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید

 

- یه خبر دست اول دارم، بمونه آخر می گم :))

 

- تو وبلاگ شمیم (که البته چکش برگشت خورده، اونم توسط غنا، تازه ۲بار هم برگشت خورده. این شخص احتمالا به زودی روانه ی زندان خواهد شد :)) پیش بینی کرده بودم که مکزیک 2-1 ایران رو می بره (که اگه اون اشتباه مبتدیانه کعبی، میرزاپور و رضایی رو نادیده بگیریم، درست از آب در اومد) و پرتغال هم 2-0 برنده می شه.

 

- تجربه ثابت کرده آدم خیلی وقت ها حرف نزنه، اظهار نظر نکنه، بحث نکنه و ... خیلی بهتره. آخه من نمی فهمم چرا باید سری رو که درد نمی کنه دستمال بست ؟ بابا جون ساکت بشین دیگه :(

 

- واقعا متاسفم برای کج سلیقه گی مسئولین سینمایی کشور که "آفساید" فیلم جعفر پناهی هنوز مجوز نمایش نگرفته. ایران از جام جهانی حذف شد و هنوز آفساید در انتظار پروانه نمایش است.

دلم می سوزد برای 7 نفری که عید سال قبل در حادثه ورزشگاه آزادی جان باختند و مسئولین تیم ملی کوچکترین یادی از آنها در جام جهانی نکردند.

 

- من تقریبا امتحان هام تموم شده، (اون هایی که مونده با 2-3 ساعت کلکشون کنده است) 2-3 روزه دارم خوش می گذرونم، فیلم می بینم، کتاب می خونم، فوتبال نگاه می کنم و ...

 

- ظاهرا قراره تابستون بسیار پر ماجرایی داشته باشم. حداقل 4 تا مسافرت خواهم داشت، 3 تا پروژه درسی (که امیدوارم تا مرداد تموم بشن)، برنامه کوه منظم (که قراره با محمد بریم)، 2-3 تا آیتم سنگین که باید یاد بگیرم و ...

 

- اما خبر دست اول؛ الهه خانم وبلاگ نویس شده O:

بله درست متوجه شدید، الهه، خواهر 7 ساله من وبلاگ نویس شد. مطالبش رو می گه من فقط براش تایپ می کنم و بعد می فرستیمش رو وبلاگش. به نظرم کوچولو ترین وبلاگ نویس دنیا ست. اینم آدرس وبلاگش :

http://elahejoon.parsiblog.com/

 

با من از سایه نگو خورشید فردا مال ماست

تو که باورم کنی عشق یه دنیا مال ماست

 

پستی برای خدا

 

خدایا! خدایا! ...

 

خدااااااااااااااااااااا

 

چرا ؟

 

(فیلم زیر مربوط به یک خانواده ی فلسطینی ست.) 

http://www.baztab.com/tmp/upload/media/42.wmv

...

 

Fast Food

واااااااااااااااای؛ عجب روز بی خودی بود امروز.

 

سلام

 

3 رفتم تو رختخواب، تا 5:30 خوابم نبرد :(

چشمامو گذاشتم رو هم، 5 دقیقه بعد موبایل ام شروع کرد ویر، ویر کردن. (من که برا 7 کوکش کرده بودم!) کورمال کورمال ورش داشتم دیدم 7 شده. نیم ساعت خوابم رو تمدید کردم.

بالاخره پس از تمدید های متوالی 9 و ربع بیدار شدم.

 

رفتم پایین صبحونه خوردم. ویفر، بیسکویت، چای.

 

خوب! 3 ساعت وقت داشتم، برای خوندن بقیه درس. تا 12 یه ضرب خوندم. بعد دیگه هنگ کردم و تا 13 دیگه نخوندم. بعدش هم لباس پوشیدم رفتم که داشته باشم امتحان رو.

تو راه بی نظمی عجیبی تو مسیر احساس می کردم. خیابانی که از اون می گذشتم رو آسفالتش رو کنده بودن، خیابان یه طرفه بود ولی موتوری ها در هر چهار جهت هم حرکت می کردن و ...

 

تا رسیدم دانشگاه شمیم رو دیدم. تو 5 دقیقه در مورد بیش از 10 موضوع با هم صحبت کردیم و گفتیم و خندیدیم.

بعد رفتم با علی آقا 1 مسئله رو از رو حل المسائل بررسی کردیم :) و امتحان ...

 

عجب امتحان پیچیده ای بود. دکتر خودش می گفت خیلی آبه، ولی واقعا امتحان پر مغزی بود.

14:15 – 17:15، سه ساعت سر جلسه بودیم.

 

بعد امتحان با محمد رفتیم ناهار بخوریم! رفتیم سر چمران ماشین سوار شدیم. توحید پیاده شدیم.

محمد گفت : آقا جون کل ستارخان Fast Food ه. هر کدوم حال می کنی بریم ناهار بخوریم. اول رفتیم یه آب طالبی خوردیم و 10 دقیقه از بازی انگلیس – پاراگوئه رو دیدیم. بعد رفتیم بوف.

تا غذا آماده شه کلی چرت و پرت گفتیم. آخرش هم توافق شد که Fast Food بزنیم. (جالبه! محمد اعتقاد شدید داره که نون تو Fast Food ه :)) قرار شد محمد بشه مدیر رستوران، من از اون لباسهای عروسکی بپوشم و بشم اون جوجه ی جلو رستوران :))

پیتزا مخصوص خوردیم. من هر چی اصرار کردم نذاشت من حساب کنم، مهمانم کرد :) ساعت 19 ! ناهارمون تموم شد. راه افتادیم طرف خونه.

 

تو راه هم برا الهه خانوم بستنی نسکافه کاله خریدم.

 

سرم درد فن کوئل. سرم از 12 درد می کرد. قرص نخوردم که سر امتحان گیج نزنم و الان سرم داره از درد می ترکه. البته حالم خوبه!

 

چای، قهوه، شعر

 

سلام

 

می گن "دو پادشاه در یک اقلیم نگنجند"، این مَثل، حکایت من و پدرمه :))

 

اما روح من یه دریاست پره از موج و تلاطم

ساحلش تو یی و موجاش خنجرای حرف مردم

 

اگر می خواهید خنجرای حرف مردم قشنگ براتون جا بیفته فیلم "به آهستگی" مازیار میری رو ببینید.

 

همانطور که می بینید، وبلاگم سکته خفیف زده، باید ببرمش مرکز قلب تهران نشون بدم :))

 

بین منو تو فاصله غوغا می کنه ...

امتحان ها سر رسیدن و ظاهرا قرار یکی دو هفته ای سخت بگذره :((

 

رفتی و ازم گرفتی اون نگاه آشناتو
واسه من باقی گذاشتی التهاب لحظه
هاتو

 

هر چی کردم که بشه، نشد.

پست قبل همون جور موند.

نانوشته ...

 

بر هر که نظر کردم در خود گره ای گم بود ...

 

جالبه! امروز یکی از دوستان قدیم رو دیدم. هر دومون می دونستیم از هم بدمون می یاد، ولی اون خیلی مهربون اومد جلو. من هم باهاش خوب برخورد کردم. 5 دقیقه ای گذشت، برگشت گفت: مدار 2 بلدی به من یاد بدی؟ گفتم: برا ما اختیاریه. من نگرفتم. رفت ... (اصلا ارزش این رو هم نداره که من ازش بدم بیاد.)

 

آرزو

 

به جان، جوشم که جویای تو باشم

خَسی بر موجِ دریای تو باشم

 

تمامِ آرزوهای منی، کاش،

یکی از آرزوهای تو باشم!

                                                دکتر شفیعی کدکنی

 

همش احساس می کنم این پست یه چیز کم داره.

بهر حال موعودش رسیده و باید منتشر بشه.

 

دل من همی داد گفتی گواهی

که باشد مرا روزی از تو جدایی

ولی هرچه خواهد رسیدن به مردم

بر آن دل دهد هر زمانی گواهی

من این روز را داشتم چشم و زین غم

نبودست با روز من روشنایی

جدایی گمان برده بودم ولیکن

نه چندان که یکسو نهی آشنایی

به جرم چه راندی مرا از در خود

گناهم نبودست جز بی گناهی

بدین زودی از من چرا سیر گشتی

نگارا بدین زود سیری چرایی

که دانست کز تو مرا دید باید

به چندان وفا این همه بی وفایی

سپردم به تو دل ندانسته بودم

بدین گونه مایل به جور و جفایی

دریغا! دریغا! که آگه نبودم

که تو بی وفا در جفا تا کجایی

همه دشمنی از تو دیدم ولیکن

نگویم که تو دوستی را نشایی

نگارا من از آزمایش به آیم

مرا باش تا بیش از این آزمایی

مرا خوار داری و بی قدر خواهی

دگر تا بدین خو که هستی نپایی

 

 

 

فرخی سیستانی

 

"همیشه فکر می کردم جور دیگه ای اتفاق بیفته، اما مطمئن بودم که فقط یه دفعه پیش می یاد."

 

/* سلام

این پست عین بچه ای که نمی خواد دنیا بیاد. :))

باید صبر کرد و دید که چی می شه.

 

- به زودی در این مکان پست جدید قرار می گیرد.

- پذیرش آگهی برای این پست : 09034529559 */

ما همه مون پیکانیم

 

"توی عمرم این قدر مزخرفِ درست نشنیده بودم."

 

 سینمای ما | باغ های کندلوس
( عکس: گلاره کیازند )

 

"خیابانی بلند می برد او را؛ با رنگ ها و نورها. خیابانی که من نمی شناسمش."

 

 سینمای ما | باغ های کندلوس
( عکس: گلاره کیازند )

 

- چیِ عشق اینا این قدر استثنایی بود ؟

- تو این دنیا همین که 2 نفر همدیگه رو دوست داشته باشن استثناییه.

 

 سینمای ما | باغ های کندلوس
( عکس: گلاره کیازند )

 

"به من هیج فرقی نمی کنه، خارج هم بودی بکسلت می کردم."

 

 سینمای ما | باغ های کندلوس
( عکس: گلاره کیازند )

 

"عشق شمال به راهشه. شمال یعنی نرسیدن"

 

 سینمای ما | باغ های کندلوس
( عکس: گلاره کیازند )

 

- تهران اتوبان داره

- اینجا هم رودخونه داره

 

 سینمای ما | باغ های کندلوس
( عکس: گلاره کیازند )

 

- تهران دکتر قلب داره

- اینجا هم صفای دل داره

 

 سینمای ما | باغ های کندلوس
( عکس: گلاره کیازند )

 

"عروسک رو برای نذر هم می خرن ..."

 

 سینمای ما | باغ های کندلوس
( عکس: گلاره کیازند )

 

... همش نیم ساعته

 

سینمای ما | باغ های کندلوس
( عکس: گلاره کیازند )

 

"آبان خوبی؟ "

 

سینمای ما | باغ های کندلوس
( عکس: گلاره کیازند )

 

باغ های کندلوس

 

سینمای ما | باغ های کندلوس
( عکس: گلاره کیازند )